بنام پروردگار حی و توانا
شـبـی هـــم نــفــس بـا شــهـیـدان شــــدم صبر کردن دردناک است ، و فراموش کردن دردناکتر ، ولی از این دو دردناک تر این است، که ندانی باید صبر کنی یا فراموش. در سردی ماه دی لبو می چسبد شب ها تشک و تخت و پتو می چسبد از بهر تو ای عیال خوش باور، لیک! چون پیر شدی فقط هوو می چسبد
امشب می توان زیر باران رفت ، بی چتر و بی کلاه ...
و بی قرار یک دوستت دارم ناگفته شد ... می توان نبض بی قراری ها را گرفت و مست شد ... می توان روی سبزه های خیس دراز کشید و دیده به دیده باران دوخت ... تنها همین یک شب را می توان دست ها را گشود و عاشق شد ... پیامک زد شبی لیـــلی به مجنـــون اگر چه میدونم دوسم نداری چه آرام در خود شکستم
ز داغ شـــهــیــدان ، پـریـــشـان شـــدم
چـــنـان نـقــش آشــفتـه مــیزد قــلم
که از زنده ماندن ، پـشیمان شدم
چرا زنـدهام بـی رفـیـقـان چرا؟
چرا من گرفتار هـجران شدم
به یاد لب کرخه و هور و نـی
به یـاد شــهـیــدان بــستان شــدم
به یـاد بـــهــارآوران نـــجـــیـــب
غزلهـا نـوشـتم ، غزل خــوان شـدم
خـدایــا دری را ز حــکـمـت گـــشـــای
کــه ایــن بــاره بــهــــتـر مــــســلـــمـان شـدم
یه زندونی افتاده گوشه ی دیوار
می گن مـیـخواد بـمـیـره با طــناب دار
می خـواد هـرجـوری شـده بـکـنه بـره
شــب و روز دنــبــال راه فــرار گفـتن بهـش وقـت مرگـش نزدیکه
می برنش وقتی هوا تاریکه
آویزونه بیـن مرگ و زندگی
به بــنـدی کـه، مـثل یه مـو باریکهاین روزا هر چی می خواد بهش می دن
از اون دنیا قصه های خوب می گن
کار همه دلداری بی خوده
از رو ترحم می گن و بعد می رن کم غصه تو خوردم ؛ تو این چار دیواری
حالا حوصله واسه؛ دیدنم نداری
کم سوخت دادم پات ، کم بود واسه چشمات
آرزوش تو دلم موند حتی یه ملاقات
پروانه !!!
امشب پر مزن
اندر حریم یار من
شاید . . .
صدای پرپرت
از خواب بیدارش کند
که هروقت آمـــدی از خـــانه بیرون
بیــــاور مدرک تحصیــــــلی ات را
گواهیـــــــنامه ی پی اچ دی ات را
پــــــدر بایــد ببیـــــند دکتــرایت
زمانـــــه بد شده ،ای جان فـــدایت
دعـــا کن مدرکت جعــــــلی نباشد
زدانشــــــــگاه هاوایــــــی نبــاشد
وگرنــــــــه وای بر احــوالت ای مرد
که بابایم بگیــــــــــرد حالت ای مرد
چو مجنون این پیامک خواند وا رفت
به سوی دشت و صحرا کله پا رفت
اس ام اس زد از آنجــــا سوی لیلی
که می خواهــــــم ترا قـــــدّ تریلی
دلـــم در دام عشقت بی قرار است
ولیـــــــکن مدرکم بی اعتبار است
شده از فاکسفورد این دکترا فاکس
مقــصر هست در این ماجرا فاکس
چه ســنگین است بار این جـــدایی
امان از دست این مــــدرک گرایـــی
ای زاهد خود نمای سجاده به دوش دیگر پی نام و ننگ بیهوده مکوش
سـتـاری او چـــو گشت در عـالـم فـاش پنهان چه خوری باده؟ برو فاش بنوش
به هر در میزنم تنهام نذاری
اگر پای کسی هم در میونه
بذار اسمت اقلا روم بمونه
چه دلتنگ تنها نشستم
نشستم به هوای تو من
با تو آرامم پس از این به خدا
گریه نکن دل بی تاب از بی خبری
شکوه نکن تن رنجور از در به دری
ای وای..........
بالای صفحه |