بهار 98 - بنام پروردگار حی و توانا
سفارش تبلیغ






بنام پروردگار حی و توانا

 

 تولدم بود و نیامدی 
    حداقل از راه دور فاتحه ای برایم بخوان
           شاید خدا گذشته ام را بیامرزد


نوشته شده در سه شنبه 98 خرداد 28 -*- توسط ع . و -*- نظرات ( ) |

 

  این روزها انقدر آرامش دارم 
    همش میترسم، بیان و به جرم داشتن آرامش زیاد
       بعنوان " سلطان آرامش " اعدامم کنن
.


نوشته شده در چهارشنبه 98 خرداد 15 -*- توسط ع . و -*- نظرات ( ) |


نوشته شده در سه شنبه 98 اردیبهشت 17 -*- توسط ع . و -*- نظرات ( ) |

روزیکه میخواستیم از هم جداشیم و قرار بود برای آخرین بار همدیگرو ببینیم ، یه جمله ای بهم گفت که هنوز نمیدونم منظورش تهدید بود ، یه جور نفرین بود یا .... نمیدونم...

 به هر حال، بهم گفت: " مگر اینکه تو خواب منو ببینی"

دیشب که برای چندمین بار خوابش رو دیدم، یه دنیا حظ بردم،

انقدر خوب و کیف کردنی بود که دلم نمیخواست بیدارشم.

صبح بلند شدم ، یاد جمله ای که گفته بود افتادم ، میگم این شاید قشنگترین آرزویی باشه که آدم میتونه در حق یه نفر براش داشته باشه.

آره...!!! ، آرزو

کاش دوباره تو خواب ببینمت


نوشته شده در یکشنبه 98 اردیبهشت 15 -*- توسط ع . و -*- نظرات ( ) |

 دیشب خوابت را دیدم 

   مثل همون موقع ها بودی ،

      درست همان خود خودت

         مهربان...

          خیلی کیف کردم از بودنت

            نمیدونی چقدر خوبه، آدم خواب مامانش رو میبینه

 


نوشته شده در چهارشنبه 98 اردیبهشت 4 -*- توسط ع . و -*- نظرات ( ) |

 

بعد اینهمه آبی که از آسمان نازل شد

برای صد هزارمین بار باید در مقابل قدرت خدا سجده کنیم.

واقعا چجوری اینهمه آب رو توی آسمون نگه داشته بود که الان 80 میلیون نفر رو زمین نمیتونن اونو نگه دارند و یا حتی جا به جا کنند.


نوشته شده در چهارشنبه 98 فروردین 14 -*- توسط ع . و -*- نظرات ( ) |



بالای صفحه