فراموش شده ها . . . - بنام پروردگار حی و توانا
سفارش تبلیغ






بنام پروردگار حی و توانا

وفا


نوشته شده در جمعه 89 آبان 21 -*- توسط ع . و -*- نظرات ( ) |

 با دست مشت کرده،نمی توان دست کسی را به گرمی فشرد!

نوشته شده در جمعه 89 آبان 21 -*- توسط ع . و -*- نظرات ( ) |

طناب دار


نوشته شده در یکشنبه 89 مهر 18 -*- توسط ع . و -*- نظرات ( ) |

 گفتمش آغاز درد عشق چیست؟
          
گفت آغازش سراسر بندگیست 
      گفتمش پایان آن را هم بگو 
                گفت پایانش همه شرمندگیست
             گفتمش درمان دردم را بگو
                       گفت درمـانی ندارد بـی دواست
                   
گفتمش یک اندکی تسکین آن
                             
گفت تسکینش همه سوز و فناست . . . !


نوشته شده در جمعه 89 مهر 9 -*- توسط ع . و -*- نظرات ( ) |

تو رفته ای کـه بـی من ، تنها سـفر کنی
  من مانده ام که بـی تو ، شبـها ســحر کنم
    تو رفته ای که عشق من از سر به در کنی

      من مانده ام کـه عـشـق تو را تاج ســر کنم

      روزی که پیک مرگ ، مرا می برد به گور
    من شب چـراغ عــشق تـو را نیـز مـی برم
  عشق تو،نورعشق تو،عشق بزرگ توست
خـــورشید جــاودانی دنـــیــــای دیـــگـــرم


نوشته شده در یکشنبه 88 بهمن 25 -*- توسط ع . و -*- نظرات ( ) |

 

وقتی با تو آشنا شدم؛ درخت مهربانیت آنقدر بلند بود 

که هرچه بالا رفتم آخرش را ندیدم.

معجون زیبایت آنقدر شیرین بود که هر چه نوشیدم نتوانستم

تمامش کنم.

و دریای عشقت آنقدر وسیع بود

که هرچه شنا کردم نتوانستم آخرش را ببینم

و سرانجام در آن غرق شدم....

نوشته شده در جمعه 88 بهمن 9 -*- توسط ع . و -*- نظرات ( ) |

نگاهم کرد. پنداشتم دوستم دارد.

نگاهم کرد. در نگاهش هزاران شوق عشق را خواندم.

نگاهم  کرد. دل به او بستم.

نگاهم کرد ..........

اما بعدها فهمیدم فقط نگاهم میکرد ! ! ! ! ! ! ! !


نوشته شده در چهارشنبه 88 بهمن 7 -*- توسط ع . و -*- نظرات ( ) |

اگر سراغمو گرفت، بگین نشونه ای نذاشت . . . .  

 بگین از اینجا رفته و،  چاره ی دیگه ای نداشت . . . . 

 اگر سراغمو گرفت، این نامه رو بهش بدین . . . .

 بگین که جا گذاشته بود، پرسید کجا. . . هیچی نگین . . . . 

 اگر باز هم پرسید ازم، اگر نکرد اشکهاشو پاک . . . . 

   چاره ای نیست، بهش بگین  . . . . 

                                             فلانی رفته زیر خاک . . . .


نوشته شده در چهارشنبه 88 بهمن 7 -*- توسط ع . و -*- نظرات ( ) |

نه،
 اما یک چیز را بهتر از همیشه می دانم...
اینکه به خاطر تو و بخاطر خوشبختی و آسایشت
سختی های زیادی را به دوش خواهم کشید...
 اشکالی ندارد،نگران من نباش...
تو که قد راست کنی، انگار که من روئیده ام...
تو که لبخند بزنی، انگار که پرنده ی وجود من
در اوجها بال گسترده است...تو که آرام باشی و آسوده،
 انگار که کلبه ی آسودگی از آن من است...
راستی یادمست آن نخستین روز آشناییمان ...
زیر سوزن ریز بی امان باران، میان تن پوش سفید ابرها،
 عطر دلنشین سبزه های نم خورده ی باران اندود،
من بودم و  تو بودی و  راههای دور و دلهای نزدیکمان...
آن روز در هیاهوی مرغان آسمانی، رهاتر از همیشه،
 در غوغای سبز رویش قلبهامان،
بی صدا میان نغمه و آه  برایت خواندم:
آری آغاز دوست داشتن است...
 گرچه راه ناپیداست!...
 من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست...
اما تمام شد!...خوب من... مونس من...
فراموشت می کنم با تمام خاطراتت...
 فراموشت می کنم با تمام عشقی که به تو دارم...
فراموشت می کنم گرچه سخت است
 فراموشت می کنم اگر اشکهایم کمک کنند...
فراموشت می کنم اگر قلبم نامت را فریاد نزند...

نوشته شده در شنبه 88 بهمن 3 -*- توسط ع . و -*- نظرات ( ) |

شعری که پروین اعتصامی برای مدفن خود سرود:

اینکه خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است

گرچه جز تلخی از ایام ندید
هرچه خواهی سخنش شیرین است

صاحب آن همه گفتار، امروز
سائل فاتحه و یاسین است

دوستان به که ز وی یاد کنند
دل بی دوست دلی غمگین است

هرکه باشی و ز هر جا برسی
آخرین منزلگه هستی ،این است


نوشته شده در یکشنبه 88 دی 27 -*- توسط ع . و -*- نظرات ( ) |

   1   2      >


بالای صفحه