بنام پروردگار حی و توانا
وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود *************** اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است *************** به سه چیز تکیه نکن ، غرور، دروغ و عشق.آدم با غرور می تازد،با دروغ می بازد و با عشق می میرد *************** شنیدم سخن ها ز مهر و وفا ، لیک ندیدم نشانی ز مهر و وفایی *************** چه دشوار شده است دم زدن ! در این جا که هر درختی مرا قامت تفنگی است و صدای هرگامی غمم ! *************** همچون شمع که در گریستن خویش ، قطره قطره می میرد ذوب می شوم و محو می شوم و پایان می گیرم *************** غریقی در طوفان تنها مانده است آخرین فریادهای خسته اش را که تو را می خواند ـ بشنو ، بشتاب ، او را دریاب *************** تو می دانی که من از میان همه نعمت های این جهان ، آن چه را برگزیده ام و دوست می دارم تنهایی است
بالای صفحه |