عشق از نگاه دکتر شریعتی - بنام پروردگار حی و توانا






بنام پروردگار حی و توانا

وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود

***************

اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است

***************

به سه چیز تکیه نکن ، غرور، دروغ و عشق.آدم با غرور می تازد،با دروغ می بازد و با عشق می میرد

***************

شنیدم سخن ها ز مهر و وفا ، لیک

ندیدم نشانی ز مهر و وفایی

***************

چه دشوار شده است دم زدن !

در این جا که هر درختی مرا قامت تفنگی است

و صدای هرگامی غمم !

***************

همچون شمع که در گریستن خویش ، قطره قطره می میرد

ذوب می شوم و محو می شوم و پایان می گیرم

***************

غریقی در طوفان تنها مانده است

آخرین فریادهای خسته اش را

که تو را می خواند ـ بشنو ، بشتاب ، او را دریاب

***************

تو می دانی که من

از میان همه نعمت های این جهان ، آن چه را برگزیده ام و دوست می دارم

تنهایی است

 


نوشته شده در پنج شنبه 88 دی 17 -*- توسط ع . و -*- نظرات ( ) |



بالای صفحه