آذر 89 - بنام پروردگار حی و توانا
سفارش تبلیغ






بنام پروردگار حی و توانا


هر چی شعر عاشقونس، من برای  تو نوشتم

             تو جهنم سوختم اما می نوشتم تو بهشتم


اگه عاشقانه گفتم ، عشق تو باعث شه

             اگــــه مــردم تو بــدون چه کســی وارث شـه


نوشته شده در یکشنبه 89 آذر 7 -*- توسط ع . و -*- نظرات ( ) |

jamkaran


نوشته شده در یکشنبه 89 آذر 7 -*- توسط ع . و -*- نظرات ( ) |

این اولین باره
           دلم داره
             می گه آره
                 دوست داره
                         گرفتاره. . .                                 
 بگو آره
    به بیچاره
      دوست داره
        با یه قلب تیکه پاره. . .

نوشته شده در شنبه 89 آذر 6 -*- توسط ع . و -*- نظرات ( ) |

خیلی خوشحالم از اینکه ، تو به دنیا اومدی
         دنیا فهمید که تو انگار ، نیمه ی گم شدمی
 
چون که خدا تو رو داره زندگی خیلی خوبه، 
       روز تـولــدم بــرام ، فـرشـتشو فـرسـتـاده
 
 خدا مهربونی کرد،تو رو سپرد دست خودم
        دستتو ، گـرفـتـمو فـهمیدم عاشقت شدم
 
 آورده دنیا یه دونه ، اون یـدونه پـیـش منه
       خدا فرشته هاشو که، نمی سپره دست همه
 
تو نمی یومدی پیشم ،من عاشق کی می شدم
       یـه خـاطـر اومـدنـت ، یـه دنـیـا مـمـنون تـو ام
 
 خدا مهربونی کرد،تو رو سپرد دست خودم
        دستتو ، گـرفـتـمو فـهمیدم عاشقت شدم

نوشته شده در شنبه 89 آذر 6 -*- توسط ع . و -*- نظرات ( ) |

اولین مهمان تنهایی هایم بودی...

 روزی را که قایقی ساختیم و آنرا از از ساحل سرد سکوت به دریاسحوادث رهسپارکردیم دستانم

از پارو زدن خسته بود ...

      دلم گرفته بود...

زخم دستهایم را مرهم شدی و شدی همسفر قایق تنهایی هایم...

           به تو تکیه کردم...

هیچ گاه از زخمهای روحم چیزی نگفتم و چه آرام آنها را در خود مخفی کردم ...

دوست داشتم شنواترین گوش برای حرفهای نگفته ات باشم، اما لیاقتش را نداشتم....

     مدتها بود که به راه های رفته... به گذشته های دور خیره شده بودی ...

        من تک و تنها پارو می زدم و دستهایم از فرط رنج و درد به خون آغشته بود...

      تحمل کردم ...

         هیچ نگفتم چون زندگی به من آموخته بود صبورانه باید جنگید ...

  به من آموخته بود که در سرزمینی که تنها اشک ها یخ نبسته اند باید زندگی کرد...

با این همه... بهترینم دوستت دارم ... هرگز فراموشت نمی کنم...

حتی اگر بارها تنهایم بگذاری باز به امید دیدنت منتظر نمی نشینم ، می ایستم؛ به حرمت وجود پاکت، ایستاده انتظار کشیدن را دوست دارم. 

هیچ کس این چنین سحر آمیز نمی توانست مرا ببرد آنجایی که مردمانش به هیچ دل می بندند

کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم و دردهایم را به گوش تو میرساندم...

میدانم ، بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم...

میدانم ، بدون تو دیگر بهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جز....

انتظار !!!

ولی چند روزیست که دیگه

  متنفرم از هر چیزی که زمان را به یاد من میاورد...

         و قبل از همه ی اینها متنفرم از ........

            انتظار !!!

چه فایده وقتی که ...

هیچکس اشکی برای ما نریخت              هرکه با ما بود از ما می گریخت

چند روزیست حالم دیدنی ست              حال من از این و آن پرسیدنی ست

گاه بر روی زمین زل میزنم                     گاه بر حافظ تفعل می زنم

حافظ دیوانه فالم را گرفت                     یک غزل آمد که حالم را گرفت

گفت:

   ما زیاران چشم یاری داشتیم             خود غلط بود آنچه می پنداشتیم


نوشته شده در شنبه 89 آذر 6 -*- توسط ع . و -*- نظرات ( ) |

وفا


نوشته شده در دوشنبه 89 آذر 1 -*- توسط ع . و -*- نظرات ( ) |

مرا صد بار از خود برانی ، دوستت دارم ،

                به زندان خیانت هم کشانی ، دوستت دارم ، 

   چه سود از مهر ورزیدن ، چه حاصل از وفا کردن ،

                   مـــرا لایــق بـــدانی یا نــدانی، دوستت دارم


نوشته شده در دوشنبه 89 آذر 1 -*- توسط ع . و -*- نظرات ( ) |

هر وقت تنهایی جایی می خواست بره و من اسرار میکردم با من بیاد،توی راه بقدری کم محلی و اذیت میکرد که من پشیمون بشم از اینکه باهاش رفتم.
دیروز هم بعد از 2:45 دقیقه انتظار کشیدن (البته به قول خودش منت سرش نذارم) پشت در اتاق مشاوره،وقتی اومد بیرون دیگه تحمل دیدن منو نداشت ؛ نمیدونم یا چشمای مهربون آقای مشاور اونو مجذوب خودش کرده بود یا هم اینکه یکی رو پیدا کرده بود که بتونه راحت باهاش درد دل کنه باعث شده بود حس دیدن منو نداشته باشه...
نمیدونم ولی دعا میکنم با هرکی هست خوشبخت بشه.
سعادت اون برام مهمه حالا چه من باشم چه با بهتر از من بگرده...
یاد یه جمله زیبا از شکسپیر که قبلاً خونده بودم افتادم، حیفم اومد ننویسمش!
خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی ، خیانت می تواند دروغ دوست داشتن باشد ، خیانت تنها این نیست که دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری ، خیانت می تواند جاری کردن اشک بر دیدگان معصومی باش.

نوشته شده در دوشنبه 89 آذر 1 -*- توسط ع . و -*- نظرات ( ) |


نوشته شده در دوشنبه 89 آذر 1 -*- توسط ع . و -*- نظرات ( ) |

زندگی مثل خط سیر نور چراغ این اتومبیل در گذر است!!!

        حتی اگر ما نباشیم.

 

مهم کی رسیدن نیست؛

         چگونه رسیدن است...

              مهم داشتن همسفر یست ؟؟؟

                        از جنس خدا ، باصفا و بی ریاست.

جاده


نوشته شده در دوشنبه 89 آذر 1 -*- توسط ع . و -*- نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5      >


بالای صفحه