بنام پروردگار حی و توانا
آفتابگردون همیشه وقتی خورشید میرفت ، سرش رو پائین میگرفت و تماشای خاک زمین رو به دیدن پهنای آسمون ترجیح میداد، کاش ما هم مثل آفتابگردون وقتی خورشید زندگیمون میره بهش وفادار بمونیم و به چشمک جعلی ستاره ها دل مبندیم و وجودشون رو تو دلمون حس کنیم.
گل سرخ ازش پرسید چرا و این چه روش زندگیست؟
پاسخ گفت: نمی خواهم در نبود خورشیدم به چشمک ستاره ها دلخوش کنم و به اون خیانت کنم، آخه اون با گرمای وجودش منو میسازه.
و تنها زمانی به آسمان نگاه کنیم که سر بریده شویم و به دست کودکی گستاخ لحظه ای همبازی اش شویم و برای مدتی هرچند کوتاه بهانه جوئی اش را به پایان رسانیم.
نوشته شده در یکشنبه 88 دی 27 -*-
توسط ع . و -*- نظرات ( ) |
بالای صفحه |