بنام پروردگار حی و توانا
معمولا توی خونه بزرگ میشیم نه تو کوچه و خیابون . من تنها فرزند خانواده هستم.
با همسن و سالهای خودمون قد نمیکشیم و رشد نمیکنیم، ما با پدر و مادرمون بزرگ میشیم.
جای اینکه با دخترهای همسایه خاله بازی کنیم ، کنار مادر تویی آشپزخونه زل میزنیم به غذا پختن و ازشون خانه داری یاد میگیریم،
جای اینکه با پسرهای محلمون با توپ بزنیم شیشه همسایه رو بشکنیم، داریم همراه پدرمون به اخبار سیاسی و اقتصادی شبکه های مختلف رو نگاه میکنیم.
یهویی بزرگ میشیم ، میریم دانشگاه ، سربازی و….
کسی رو نداریم که خودمون رو باهاش متر و معیار بزنیم، که مثلاً برادر بزرگ مون داره ازدواج میکنه، یا برای خواهر کوچکترمون خواستگار اومده …
فقط یه روز که بی اختیار چشامون به شناسنامه مون میفته میبینیم ….یا خدا ، شده 33 ، 34 سالمون و هنوز.......
نمیدونم شاید اینجوری باید بگم که تک فرزند بودن بدترین اتفاق خوب دنیاست که میتونه برای یک نفر در طول زندگیش رخ بده.
بالای صفحه |