بنام پروردگار حی و توانا
امشب می توان زیر باران رفت ، بی چتر و بی کلاه ...
و بی قرار یک دوستت دارم ناگفته شد ... می توان نبض بی قراری ها را گرفت و مست شد ... می توان روی سبزه های خیس دراز کشید و دیده به دیده باران دوخت ... تنها همین یک شب را می توان دست ها را گشود و عاشق شد ...
می توان دست کسی را گرفت
نوشته شده در پنج شنبه 88 دی 24 -*-
توسط ع . و -*- نظرات ( ) |
بالای صفحه |