بنام پروردگار حی و توانا
تو دیگه داری می ری، این اختتام رؤیاست ترانه سرا: یغما گلرویی
ایـن آخـرین سکانـسه فـیلمِ کازابلانکاست
من همفری بوگارتم، مغرور و بی تبسم
تو اون زنی که میره با مردِ نقش دوم
بارون بـبـاره یا نـه ، صـــحنـه درامـاتیــکه
تصویرت از تو چشمام میریزه چیکه چیکه
دوربین یواش یواش از تـو صـحنه میره بیرون
من میمونم با سایه م، من میمونم با بارون
این اشکا مصنوعی نیست، تو دیگه داری میری
داری چـشاتـو از مـن، از نـقــشِ مـن می گـیـری
راهی نمونده باقی، فیلم نامه اینو میگه
مـن و یه جای خالی، تـو و یه مـردِ دیگه
از وقتی که نگاهت از تو نگاهم رد شد
این فیلم عاشقانه، یه فیلمِ مستند شد
بازی دیگه یادم رفـت ، نقشم خـودِ خـودم بود
نقش کسی که چشماش لبریزِ عشق و غم بود
اسکارو من می گیرم... اما چه فرقی داره
نقـش سـیاهی لشکـر ، با یه ابــرستـاره
وقتی تو رو ندارم، وقتی تـو دورِ دوری
وقتی باید بسازم با حسرت و صبوری
این فیلم موندگاره، گیشه ها قبضه میشن
امـا بازم مـن بی تــو ، امـا بـازم تــو بی مـن
تو دیگه داری میری، این آخرین پلانه
تیـتراژ میاد و آهـنگ، هـمراه ایـن ترانه
بالای صفحه |