بنام پروردگار حی و توانا
آزارم می دهی ... به عمد ...
اما من آنقدر خسته ام , آنقدر شکسته ام که هیچ نمی گویم ...
نه گله ای
نه شکوه ای
حتی دیگر رنجیدن هم از یادم رفته است.
دیگر چیزی برای از دست دادن برایم نمانده
انتظار بی مفهوم است .
نه کینه ای . نه بغضی . نه فریادی .
فقط صدای چلک چلک باران
این منم که روی وسعت دل زمین می گریم ...
باورم نمی شود.
می ترسم.
می ترسم عادت کنم به درد نبودنت بگذار سرنوشت هر راهی که میخواهد برود،راه من و تو ، از بقیه آدما جداست
بگذار این ابرها تا میتوانند ببارند.... چتر من و تو ، خداست
نوشته شده در شنبه 89 آبان 22 -*-
توسط ع . و -*- نظرات ( ) |
بالای صفحه |