بنام پروردگار حی و توانا
دارم دق می کنم ، تحمل ندارم دلم تنگ شده و دیگه نا ندارم دیگه اشکی برام نمونده که بخوام دلم داره واسه تو پرپر می زنه بدون تو کجا برم ، کنار کی بشینم تو که نیستی به کی بگم چشاشو روم نبنده بدونه تو با کی حرف بزنم ، دردت به جونم به جونه چشمات از تموم این زندگی سیرم
دیگه خسته شدم ، دارم کم میارم
همش فکر توام ، همش بی قرارم
برات گریه کنم ، فدای تو چشام
تو رفتی و هنوز خیالت با منه
تو چشمای کی خیره شم ، خودم رو توش ببینم
به کی بگم یکم نازم کنه که بهم نخنده
تو این دنیا به عشق کی ، به شوق کی بمونم
تو که نیستی همش آرزو می کنم بمیرم
نوشته شده در دوشنبه 89 آبان 17 -*-
توسط ع . و -*- نظرات ( ) |
بالای صفحه |