بنام پروردگار حی و توانا
از خدا خواستم مصائب مرا حل کند و خدا گفت: نه! او فرمود: حل مشکلات تو کار من نیست، من به تو عقل دادم و تو با توکل به من به مراد مقصود می رسی. از خدا خواستم غرور مرا بگیرد و او گفت: نه! او فرمود: باز گرفتن غرور کار من نیست بلکه تویی که باید آنرا ترک کنی. از خدا خواستم به من شکیبایی عطا کند و او گفت: نه! خدا فرمود: شکیبایی دست آورد رنج است و به کسی عطا نمی شود باید آنرا به دست آورد. خدا فرمود: خود باید متعالی شوی اما به تو یاری میرسانم تا به ثمر بنشینی. خدا فرمود: آفرین بالاخره مقصود اصلی را دریافتی... از او حکمت خواستم او مسائل بسیاری به من داد تا حل کنم. از او شهامت خواستم او خطر را در مقابلم قرار داد تا از آن بجهم. از او عشق خواستم انسانهای دردمند را سر راهم قرار داد تا به آنها کمک کنم. از او کمک خواستم به من فرصت داد. هیچ یک از خواسته هایی که داشتم دریافت نکردم اما به آنچه نیاز داشتم رسیدم...!!!؟؟؟
از خدا خواستم به من سعادت بخشد و خدا گفت: نه!
از خدا خواستم مرا کمک کند تا دیگران را به همان اندازه که او مرا دوست دارد دوست بدارم!
از او نیرو خواستم او مشکلات را جلوی پایم گذاشت تا قویتر شوم.
بالای صفحه |