بنام پروردگار حی و توانا
انتظار واژه ی غریبی است …
واژه ای که روزها یا شایدم ماههاست که با آن خو گرفته ام.
که چه سخت است انتظار
هر صبح طلوعی دیگر است بر انتظارهای فرداهای من!
در انتظار ماهی از جنس اسفند
اسفندی که گفتی بمان ، خواهم آمد
گفتم؛
خواهم ماند تنها در انتظار تو
چرا نوشتم در برگ تنهاییم برای تو، نمیدانم؟
شاید روزی بخوانند بر تو، عشق مرا …
شاید روزی دوباره در سه شنبه ای همسفرم شوی...
شاید سختی این انتظار با شیرینی وجودت همراه شود...
و شاید به تلخی زندگیم بیفزاید...
ولی معتقدم و
می دانم
روزی دوباره خواهی آمد، می دانم
بالای صفحه |