زمستان 96 - بنام پروردگار حی و توانا
سفارش تبلیغ






بنام پروردگار حی و توانا

مامان نگاه کن منو
یه دقه ببین این ورو
چی بگم خوب حق داری دیگه
یه دردم برات رو دردای دیگه

دونه سفیدای تو موهات منم
اشکای سرازیره تو دعات منم
یه عمر خستگیه تو پاهات منم

نبودم اما تو رو داد زدم
تو هر لحظم که به مو رسیدم
یه روزایی دلم هوسه خونه می کرد
می خواستم بیام ببینمت جون بگیرم
نشد اما یه بار حس کنم رو سفیدم

چقدر لازمم بودی
رویه ماهتو منو یه چای معمولی
نگاه به هارتو پورتام نکن
تو اراده کن تا برات پا بچسبونیم

تو بخواه من بمیرم برات
ولی نگو بگم که چیزی نمیگم الان
فقط همین که خیلی دست تنهام
فقط همین که خیلی از شبا
خواستم شهرو بگردونمت
خواستم فقط بخندونمت
خواستم وقتی میام خونه
حس کنی یه مرد اومده

نوشته شده در شنبه 96 دی 16 -*- توسط ع . و -*- نظرات ( ) |


 دلت وقتی قراره بگیره
          براش فرق نداره 
            چند شنبه باشه
              پنجشنبه باشه یا جمعه

  دراز میکشه رو زمین
    آلبوم عکساشو باز میکنه
        و دونه و دونه آه میکشه

   دله دیگه ، چیکارش کنم!؟
     بیخودی که اسمش رو نذاشتن دیوونه
       حالا دیگه دل دیوونه بگیر بخواب ، شاید دوباره امشب ببینیمش 
        و 
         هر دوتامون ذوق مرگ بشیم و براش جون بدیم

نوشته شده در یکشنبه 96 دی 3 -*- توسط ع . و -*- نظرات ( ) |



بالای صفحه