بنام پروردگار حی و توانا
//////////////////////////\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\ بهتر بگم " آدم کینه ای نیستم ولی خوب آلزایمر هم ندارم"
چه خبر از گل سرخ...
وقت صبحانه ی احساس زمین است...
خبر از همهمه نیست...
پشت لبهای دل آزرده ی شهر...
حرفی از زمزمه نیست !!!!
خبر از پنجره نیست!!!!
بلبل وسوسه در باغ دل حنجره نیست!!!!
تپش ثانیه گنگ و گل شیدایی یک خاطره در وسوسه ی طوفان است..
و خدا می داند...
بی تو در شعر...
همه جا، قافیه ها زندان است....
پس کمی خوب ببین...
شاید این اشک که در گونه ی من پنهان است...
شرمی از محکمه ی وجدان است...
پس تو ای قامت شیدایی من زود بیا...
تو چنان قافیه در شور بیار...
خسته شد این دل وامانده ی تنهای دورو...
مرغ مینا شده در وصل تو این زاغچه ی آبله رو...
اشک بیار و به جبین آه ببر...
بغض این فاصله را تا خود مهتاب ببر...
و در آن خانه اگر...
کسی از مرگ زمین واهمه داشت...
با خودت نور بیار...
که در این ظلمت بیدار غریب....
زندگی در دل ابیات زمین بنشانیم....
و چنان وقت قدیم...
کینه را در دل افکار زمین خاک کنیم...
و گل خاطره را ...
به تمنای غم تشنه ی فنجان زمین باز کنیم...
که خودت میدانی...
زندگی در ره عشق...
شوق یک وسوسه ی دیرین است...
پس کمی زود بیا
که در این لحظه ی آشفته و تلخ
چای تنهایی ما شیرین است....
به پندار تو
جهانم زیباست
جامه ام دیباست
دیده ام بیناست
زبانم گویاست
قفسم طلاست
اما...
به این ارزد
که دلم تنهاست؟
میدونی در کل آدم نیستم بخوام از کسی انتقام بگیرم ,
ولی خوب یه سری از دردا فراموش شدنی نیست.
//////////////////////\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\
//////////////////\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\
//////////////\\\\\\\\\\\\\\
/////////\\\\\\\\\\
/////\\\\\
بالای صفحه |