• وبلاگ : بنام پروردگار حي و توانا
  • يادداشت : آن روزها گذشت
  • نظرات : 1 خصوصي ، 5 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + گيتي 


    من و تو هر دو درگير يه حسيم،
    همين حس عزيز با تو بودن،
    همين شوق تماشا کردن تو،
    همين دل ضربه هاي هر شب من.

    تو شکل ماه مي موني و مهتاب،
    که مشق شب تماشاي تو ميشه،
    به من که بي هوا نزديک ميشي،
    هوا … شکل نفس هاي تو ميشه.

    من اون گم کردتم که لحظه لحظه،
    تموم راه … پشت رد پاشي،
    کسي از ما به هم … نزديکتر نيست،
    مگه مي توني از من دور باشي.

    دارم تو آينه ها شکل تو ميشم،
    شبيه تو که نزديکي به دريا،
    تماشا کردنت ديوونگي نيست،
    تو رو حس مي کنم هر لحظه اينجا

    همين جايي که من دلشوره دارم،
    تو مثل حس نزديک بهاري،
    دارم سر ميرم از تو … هر دقيقه،
    تو هم حس مي کنم اين حالو داري.

    تموم خونه غرق بوي عيده،
    يه عطري غير هر روز و هميشه،
    ميون ما يه شب راهه از اينجا،