• وبلاگ : بنام پروردگار حي و توانا
  • يادداشت : ميرم
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + عزيز 

    اين درسته تسليم آره تو هستي. گرفتي ديگه تصميمو بارتو بستي
    وقتي كه بدترين خاطره هات .به تو ميگه كه ديگه بايد خاتمه داد
    سراسر وجودتو خدشه دار شد.شاكي از مادري كه بچه دار شد
    به اين دينا اومدي شدي ناخوانده وارد.حالا هم که ميخواي بشي نارانده خارج
    كسي به زندگيه تو وارد نشد.عمرتو به مو رسيدو پاره نشد
    ولي حالا خودت ميخواي اونو پاره كني.ولي دست نگر دار اين كاره تو نيست
    ميخواي بميري تا كه بدونن بلكه قدرت.يه شعر بنويسن رو سنگ قبرت
    بگن حرفاش بين همه گنگ بود بيچاره. يكي سر خاكت كمپوت بياره؟
    فكرت ميكنه دلو قانع. كه جونت رو زمين گروگانه
    ولي بس كن الان عصبي هستي.اين نميتونه باشه نظر اصليت!

    تو ميدوني كه سكوت بدنت .برابر با شكست و سقوط وطنت
    نرو... كه رفتنت .ديگه بستن در دفتر آينده هاست
    تو ميدوني كه طلوع بدنت به طرف مرگ يعني غروب وطنت
    بمون با من بتاز.پاينده باش. آينده هارو با من بساز


    واسه چي داري مرگتو طلب ميكني؟فكرتو اينه ؟تو داري عقب ميموني
    ببين همه چي حله فقط ميدوني.الكي تو داري وقتتو تلف ميكني
    خصلت آدما اينه که فراموش كارن.اگه تو بري يکي ديگرو در آغوش دارن
    اينارو ميدوني حالا ميخواي تو باز بري؟ نكنه كه ميخواي به دشمنات فاز بدي
    پشت سرت زدن.همه بات بدن.لحظه هات هدر.. رفتو. باز عقب موندي از همه.لحظاه هات غمه و رنگ ماتمه و وقتم مام كمه
    متاسفانه غلطه راه تو سوي دركه.رهسپار هدف مرگبار كه منم.100 بار به سرم زد تا كه قدم بردارم به طرف مرگ واي غلطه نه!!!


    تو ميدوني كه سكوت بدنت .برابر با شكست و سقوط وطنت
    نرو... كه رفتنت .ديگه بستن در دفتر آينده هاست
    تو ميدوني كه طلوع بدنت به طرف مرگ يعني غروب وطنت

    بمون با من بتاز.پاينده باش. آينده هارو با من بساز


    ميگي بازم ياس الكي رفت رو سن؟ببين اشك بعد رفتن تو 7 روزه

    حالا چي شده واسه مرگ چراغت سبزه؟واسه نجات رسيده همين يه راه به مغزت؟
    ميخواي خودتو بكشي بري كه چي؟شيطونو لعنت كنو بگير بشين
    فك ميكني وقتي بري اون دسته پل .فرشته ها منتظرن با دست گل؟
    نه مطمئن باش از اين خبرا نيس.خيلي رفتنو تو هم يه نفر از ليستي
    پاشو حالا بتوكن گردو خاكتو.بتركون جهان سردو ساكتو
    پاشو .بگو خيلي مونده خسته شم.خودكشيم واسه تو داره كسر شان
    دردامو در سر وقتشو بخونيم. كه وقتي رسيديم بالا قدرشو بدونيم
    دردا دارن ميكنن با تو دس رشته بازي.چيزي دور نميمونه از چشم قاضي
    پس .بگو فردايي باز هم هست.بگو اين سختيا بازندس
    بگو فك ميكني از تو شكست خوردم.تو فك بكني از تو يه دس بردم

    + //// 

    يک دو شده تلف الکي وقت تو/ وقتشه که بگم چند کلمه من به تو
    اگه حال نميکني توي گوشت پنبه کن/ که اين قصه زندگيه تو از شنبه صبح !‌
    حرف نزن ?‌هيس گوش کن فقط/ تو چند تا حقيقت تلخ و گوش کن از من
    .سيستم زندگيت غلطه متاسفانه/ پس اين شعر و گذاشتم واسه اصل کارت .
    پشت سرت و ببين ميگذره هفته ها/ پشت سرت ميگه که کودکيت رفت به باد
    رهسپار شدي واسه پيري دست به کار شو/ ازالان واسه خوشبختي خودت و ثبت نام کن .
    بسه بابا گشتن تو خيابونها/ با کي تو دم خوري ؟ هه !! بابا کيان اونااا ؟؟؟!
    يه مشت پست ? رذل ?‌هرزه هستن/ که دست شيطون و از پشت بستن
    استفاده کنن ازت ميندازنت دور !‌/ اعتماد نکن تو اين چيزها هستي کور
    تا پولداري عاشقته هست رفيقت/ تو چشمت چي باشه تا بند کيفت
    تو هدف نداري واسه آينده/ بايد که بگم به تو من يه چيزهايي رو شايد که
    نکات ايمني تو زندگيت رعايت شه/ سکان زندگيت با هدف هدايت شه
    دنيا يک شبه تو هستي شب کور/ خيلي راه داري مسير تو هست دور
    از شيطون تو نگيري يه دستور/ نکني يهو راه پس و پيش و مسدود
    شب تا ديروقت بيرون بيکار/ اين وقت شب تو بيرون داري چيکار ؟
    بيچاره ننه بابات که شدن بيمار !‌/ بين خودت و اونها کشيدي يه ديوار
    هي رفيق من تو حيفي/ تو آخه بابا کي پي به عيبت ميبري
    و ميزني قيد شيطون و که عين ميمون/ در پي صيد تو هست خيلي حيرون !
    از بيکاري گير ميدي به اين و اون/ ميزني و ميترکوني ميکشي به خاک و خون !‌
    پس چرا ميزنيش تو بي انصاف ؟/آخه بابا اونم مثله تو هست يه انسان !‌
    يه خراش کوچولو باشه رو صورتت آقا/ بدون که پيدا ميکني هزار ننه بابا !
    دنيا يک شبه تو هستي شب کور/ خيلي راه داري مسير تو هست دور
    از شيطون تو نگيري يه دستور/ نکني يهو راه پس و پيش و مسدود
    تو اصلا ميتوني يه تانک وايسوتي/ تو مشت زدن تو گنده تر از مايک دايسوني!
    آخرش که چي ؟؟ که تو هم بايد بميري !/ بايد واسه بهشت زهرا نوبت بگيري
    يه حمام و بعد لباس سفيد و جديد/ .. سلام ? به خونه جديدتون خوش اومدي !‌
    اونجا حتي زورت به مورچه نميرسه/ ميخورنت ميبيني بدنت چه بي حسه !
    ساعت ? شبه کيا باهات سر پل سرات/ حالا برو جلو و باز ادامه بده به کارات !
    نميگم بدي تو خوبي سيستم زندگيت غلطه/ ياس واسه راه حلش راه خوبي و بلده !
    با ياد و نام خدا دنبال هدفت برو/ توکل به خدا همه جا ميرسونه تورو
    خيالم راحته حالا چون که واسه تو/ نوشتم و خوندم برات تا ? صبح
    دنيا يک شبه تو هستي شب کور/ خيلي راه داري مسير تو هست دور
    از شيطون تو نگيري يه دستور/ نکني يهو راه پس و پيش و مسدود
    + گيتي 

    صورت خسته نگران و بي آرامش و مريض
    که قايم شده بود زير آرايش غليظ
    زخمي از خاطرات تلخ ديروز
    چشم مي دوخت به خيابون سرد بي‌ روح
    با تحمل سنگيني نگاه آدما
    ادامه مي داد او به راه ناتمام
    و اولين بار براي آخرين راه
    هه بهتره بگم که آخرين چاه
    تنها، دو دل‌، تو فکر و با تعجب
    دنبال چي‌ بود؟ پول يا توجه؟
    تو روزگاري که هر کسي‌ دنبال آشناست
    دخترک مي گرده پي‌ يه فرد ناشناس
    که از اون غريبه‌ها يه عده ماييم
    آروم اشاره زد که شيشتو بده پايين
    فقط مي تونيم امشبو با تو باشيم و بس
    اينوگفت و نشست و در ماشينو بست
    پسر مي خواست سر صحبتو وا کنه زود
    تيکه مي نداخت ، منتظر واکنش بود
    ولي‌ دخترک صداش رو نمي شنيد
    تو دنيايي بود که به سادگي‌ نميشه ديد
    ديدي که بعضي وقتا بغضي تو گلوته؟!
    نمي خواي گريه کني‌ جلو کسي‌ که پهلوته
    هي‌ امان از اين زمان
    زماني‌ که ديگه برد توان از اين زبان

    بي همراه و بيهوده رهسپار اين راه بي نور و هم صدا
    سپرده خود رو به دست باد اسير زندون لحظه ها
    تو دلش درد هاي بي کران خسته از حرف هاي ديگران
    اسير مردهاي بي مرام و اشک مي باره باز

    پسر گفت لعنت به اين بخت بد
    خونه ي ما مي مونه واسه يه وقت بعد
    سعي‌ نکن با سکوتت زير پوستم بري
    اگه پايه اي‌ مي تونيم خونه‌ دوستم بريم
    خوب حاضري با دو نفر باشي‌ يا نه؟
    معلومه که رفتار دخترک ناشيانست
    سوال تکرار شد، حاضري باشي‌ يا نه؟
    و دختر به فکر يک شب و يک آشيانست
    گفت بريم، من که همه چي‌ رو از دم باختم
    گناهش پاي اون‌ ها که منوپس انداختن
    عصباني‌ از خاطرات خاموش قديمه
    پي‌ محبت مي گرده توي آغوش غريبه
    تو خونه ‌اي‌ رشد کرد که عشق نبود
    جاي عشق، فحش و مشت و زير چشم کبود
    پدري که جلو مشکلات مختلف ضعيفه
    فقط زورش مي رسه به دختر ظريفش
    با خودش گفت پشتم به کيا قرصه؟
    خونوادم؟ اونا رو خدا بيامرزه
    اون موقع کي‌ بود احترام به حرفاش بذاره؟
    حالا مجبوره که تنش رو به حراج بذاره

    بي همراه و بيهوده رهسپار اين راه بي نور و هم صدا
    سپرده خود رو به دست باد اسير زندون لحظه ها
    تو دلش درد هاي بي کران خسته از حرف هاي ديگران
    اسير مردهاي بي مرام و اشک مي باره باز

    ببين تو اين قصه‌ها رو مي شنوي و ميري
    بعد چند بار شنيدن ازش مي گذري و سيري
    ممنون از اوني‌ که به ديگري صدامو پاس داد
    بگذريم بريم سراغ ادامه داستاني
    که امروز نوشتنش رو مود من بود
    اين يه درديه که به خيليا بوده مربوط
    کوه غم بود، ولي‌ يه نور انبوه
    پشت کوهه واسه نا اميدي زوده هنوز
    کاري ندارم به اينکه کارش خلاف شرعه
    ولي‌ واسه رابطه‌ها اول علاقه شرطه
    وگرنه يه روحه که روي جسمي‌ سواره
    چطور تو آغوشي بره وقتي‌ حسي نداره؟
    تو اين روزگار دردناک و سياه بي‌ شرم
    اي کاش بگه نگه دار من پياده ميشم
    راه براي ادامه دادن زياده بي‌ شک
    اي کاش بگه نگه دار من پياده ميشم

    وقت واسه بيشتر گفتن نبود مي دونم ، قصه‌هاي تو يه عمر آهنگيه
    سخته نه؟ خوب خيلي‌ سخته رسمش همينه مي دونم رسمش همينه