ما جدا ازيار ويارازما جدا افتاده است
کارمارا باش اي دل تا کجا افتاده است
حسرت امروز وديروز و غم فرداي ما
چون شرنگ کهنه اي در جام ما افتاده است
مست عشقيم و غم رسوايي ما هيچ نيست
عشق ما را بين که از مردن سوا افتاده است
آههاي نيمه شب معناي درد بي کسي ست
معني برگيست کز شاخه جدا افتاده است
روزگاري دل همه شور ولبم فرياد بود
دل سراسر ماتم و لب بي صدا افتاده است
اشک گرم چشم من همچون شرار آتش است
آتش خشمي که در ويرانه ها افتاده است