• وبلاگ : بنام پروردگار حي و توانا
  • يادداشت : نجاتم بده
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + گيتي 

    او يک بعدازظهر وقتي که با ماشين پونتياکش ميشتافت که به خانه برسد.زن مسني راديد که سعي ميکرد اورا متوقف کند.ماشين مرسدس زن پنچر بود.اوبه زن که ترسيده وتوي برف ايستاده بودگفت:-خانم من امده ام که به شما کمک کنم در ضمن اسم من (جو)است.-من از سن لوئيز ميايم از اينجا رد ميشدم لااقل صد تا ماشين ازکنارم رد شدند اين واقعا از لطف شمابود.


    وقتي جو لاستيک راعوض کرد و درصندوق عقب را بست و اماده شد که برود زن پرسيد:من چقدر بايد بپردازم و او به زن چنين گفت:شما هيچ بدهي به من نداريد من هم درچنين شرايطي بودم وروزي يک نفر به من کمک کردهمان طور که من به شما کمک کردم.اگرميخواهيد که بدهي تان را به من بپردازيد بايد همين کار را براي ديگران انجام دهيد.نگذاريد زنجير عشق به شما ختم شود چند مايل جلوترزن کافه کوچکي ديد.داخل شد تا چيزي بخورد و بعد به راهش ادامه دهد ولي نتوانست از لبخند شيرين زن پيش خدمتي که ظاهرا هشت ماهه بار دار بود و ازخستگي روي پايش بند نبود بي توجه بگذرد.


    او داستان زندگي زن پيش خدمت را نميدانست و احتمالا هيچ گاه هم نفهميد.وقتي که پيش خدمت رفت تا بقيه صد دلار او را بياورد زن از در بيرون رفته بود درحالي که بر روي دستمال سفره يادداشتي باقي گذاشته بود.


    وقتي پيش خدمت نوشته را خواند اشک در چشمانش جمع شد.يادداشت اين بود:


    تو به من هيچ بدهي نداري من هم در چنين شرايطي بودم و روزي يک نفر به من کمک کرد همانگونه که من به توکمک کردم.اگر تو واقعا ميخواهي که بدهي ات را به من بپردازي اين کار را براي ديگران انجام بده نگذار زنجير عشق به تو ختم شود.


    ان شب وقتي زن پيشخدمت به خانه رفت درحالي که به ان پول وياداشت زن فکر ميکرد در بستر کنار شوهرش دراز کشيد و به ارامي در گوشش زمزمه کرد:همه چيز دارد درست ميشود دوستت دارم((جو)).