گاهي دلم مي گيرد
از آدم هايي که در پس نگاه سردشان
با لبخندي گرم فريبت مي دهند
دلم ميگيرد از خورشيدي که گرم نمي کند
......و نوري که تاريکي مي دهد
ازکلماتي که
چون شيريني افسانه ها فريبت مي دهند
دلم مي گيرد
از سردي
چندش آور دستي که دستت را مي فشارد
و نگاهي که
به توست و هيچ وقت تو را نمي بيند
از دوستي که برايت
هديه
دوبال براي پريدن مي آورد
و بعد
پرواز
را با منفورترين کلمات دنيا معني مي کند
دلم مي گيرد از چشم اميد داشتنم به اين
همه هيچ
گاهي حتي
از خودم هم دلم ميگيرد
دکتر علي شريعتي