• وبلاگ : بنام پروردگار حي و توانا
  • يادداشت : سخنان بزرگان تاريخ
  • نظرات : 0 خصوصي ، 9 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + گيتي 

    تو مرا زخم زدي

    کاسه ي مهرم را

    که به بالاي درخت مهتاب

    شده بود آويزان

    سنگ زدي ؛ بشکستي

    تو به من جور و جفا

    درس نارو زدن و تيشه به معشوق خيال

    آن هم در مکتب عشق آموختي

    تو شدي سايه ي شبهاي سياه و گاهي

    دشنه ي بي مهري به دلم آويختي

    قاب لبخندِ وجودم را که

    شده بود پُر زِ نسيمِ اُميد

    تو به جامِ غم و کينِ دلِ آشفته ي خود آلودي

    تو به من بد کردي

    من چه گويم از تو؟