• وبلاگ : بنام پروردگار حي و توانا
  • يادداشت : .
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + گيتي 
    از اين زندگي خالي
    منو ببر به اون سالي
    که تو اسممو پرسيدي
    به روزي که منو ديدي

    به پله هاي خاموشي
    که با من روبرو ميشي
    يه جور زل بزن انگاري
    نميشه چشم برداري

    منو ببر به دنيامو
    به اون دستا که مي خوامو
    به اون شبا که خندونم
    که تقديرو نمي دونم

    به اون شبا که خندونم
    که تقديرو نمي دونم

    از اين اشکي که مي لرزه
    منو ببر به اون لحظه
    به اون ترانه ي شادي
    که تو ياد من افتادي

    به احساسي که درگيره
    به حرفي که نفسگيره
    از اين دنيا که بي ذوقه
    منو ببر به اون موقع
    به اون موقع

    از اين دوري طولاني
    منو ببر به دوراني
    که هر لحظه تو اونجايي
    زير بارون تنهايي

    منو ببر به اون حالت
    همون حرفا، همون ساعت
    به اندوهِ غروبي که...
    به دلشوره ي خوبي که...
    تو چشمام خيره مي موني
    به من چيزي بفهموني