گنه کردم گناهي پر ز لذتدرآغوشي که گرم و آتشين بودگنه کردم ميان بازوانيکه داغ و کينه جوي و آهنين بوددر آن خلوتگه تاريک و خاموشگنه کردم چشم پر ز رازشدلم در سينه بي تابانه لرزيدز خواهش هاي چشم پر نيازشدر آن خلوتگه تاريک و خاموشپريشان در کنار او نشستملبش بر روي لبهايم هوس ريخت
عزيزم روزها بدون تو مي گذرد اما خيلي ....