• وبلاگ : بنام پروردگار حي و توانا
  • يادداشت : بي تو مهتاب . . . ؟؟؟
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + بي تو مهتاب 

    شبي که آواي ني تو شنيدم
    چو آهوي تشنه پي تو دويدم
    دوان دوان تا لب چشمه رسيدم
    نشانه اي از ني و نغمه نديدم
    تو اي ع.و کجايي؟
    که رخ نمي نمايي
    از آن بهشت پنهان
    دري نمي گشايي
    من همه جا پي تو گشته ام
    از مه و مه نشان گرفته ام
    بوي تو را ، ز گل شنيده ام
    دامن گل از آن گرفته ام
    تو اي ع.و کجايي؟
    که رخ نمي نمايي
    از آن بهشت پنهان
    دري نمي گشايي
    دل من سرگشته توست
    نفسم آغشته توست
    به باغ روياها چو گلت بويم
    در آب و آيينه چو مهت جويم
    تو اي ع.و کجايي
    در اين شب ها ز پي ات پويم
    به خواب و بيداري سخنت گويم
    تو اي ع.و کجايي
    مه و ستاره درد من مي دانند
    که همچو من پي تو سرگردانند
    شبي کنار چشمه پيدا شو
    ميان اشک من چو گل واشو
    تو اي ع.و کجايي؟