ساده بودم ساده
ساده مثل کف دست
من نمي دانستم
ساده بودن سخت است
مثل آينه آب
صاف و اسان بودم
دل و دستم يک رنگ
مثل باران بودم
مثل باران بودم

که به خاک افتادم

دل بريدم رفتم
به سفر تن دادم

خوشحالي در خواب
اما ديگر هيچ

بتو روي آوردم
در گريزم از خو يش

خوشحالي در خواب
اما ديگر هيچ

بتو روي آوردم
در گريزم از خو يش

ساده بودم ساده
صاف مثل کف دست
من چه مي دانستم
ساده بودن سخت است

به تو دل خوش کردم
به تو عاشق بودم
شدم آينهُ تو
صاف و صادق بودم

تو به من مي گوفتي
ساده بودن زيباست
عشق مثل خود توست
ساده مثل خود م
ا
عشق ها ساده نبود
عاشقي ساده نبود
هم سفر هم سفرم
راهي جاده نبود

مثل خوابي کوتاه
عشق هم آمدو رفت
به همان آساني
دست سختي زدو رفت

قص? من اين بود
اين سرآغازم شد
بعد از اون قص? عشق
غم هم آوازم شد

قص? من اين بود
اين سرآغازم شد
بعد از اون قص? عشق
غم هم آوازم شد

ساده بودم ساده
هستيم در کف دست
من نمي دانستم
ساده بودن سخت است