اي عشق من اي عشق من
اي شعله ساز اي شعله وند
در يادت هستم هر نفس
از ياد خود مرا مبر از ياد خود مرا مبر
اي عشق من اي عشق من
اي جانم از تو شعله ور
خاکسترم در دست تو
هر جا که مي خواهي ببر
آنکه به من ترانه داد قصه ي عاشقانه داد
براي شعله ور شدن به دست دل بهانه داد
هميشه تو هميشه تو توبودي و تو هستي
توئي که در مرز جنون مرا به من رسانده اي
تو سرنوشت من شدي از لحظه ي تولدم
خراب يار خراب عشق هرچه شدم از تو شدم
چشمان من بيدار تو دنياي من ديدار تو
دراعتراف اما لبم ميسوخت از اقرار تو
من از تو زنده ميشدم مثل زمين از آفتاب
دنياي من بيدار تو ياد تو ميبردم به خواب
مثل هواي هر نفس جانم به تو پيوسته و
در من هزاران گفتني اما زبانم بسته بود
دريادت هستم هر نفس از ياد خود مرا مبر
هرگز نفهميدي که من ميمردم از عاشق شدن
عشق من اين بوده وهست خاموش ماندن سوختن
اي تمام فکر من هرگز فراموشم نکن
از آتش تو زنده ام يک لحظه خاموشم نکن
در من هزاران گفتني اما زبانم بسته بود
اي عشق من اي عشق من.....ع.و