• وبلاگ : بنام پروردگار حي و توانا
  • يادداشت : .
  • نظرات : 0 خصوصي ، 10 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + روزهاي خاكستري 

    شنبه روز بدي بود
    روزبي حوصلگي
    وقت خوبي که مي شد
    غزلي تازه بگي
    ظهريکشنبه ي من
    جدول نيمه تموم
    همه خونه هاش سياه
    روي خونه جغدشوم

    صفحه ي کهنه ي يادداشت هاي من
    گفت دوشنبه روز ميلادمنه
    اماشعرتومي گه که چشم من
    تونخ ابره که بارون بزنه
    آخ اگه بارون بزنه
    آخ اگه بارون بزنه
    غروب سه شنبه خاکستري بود
    همه انگارنوک کوه رفته بودن
    به خودم هي زدم از اينجا برو
    اماموش خورده شناسنامه ي من
    عصرچهارشنبه ي من
    عصرخوشبختي ما
    فصل گنديدن من
    فصل جون سختي ما
    روز پنجشنبه اومد مثل سقاهک پير
    رونوکش يه چيکه آب گفت به من بگيربگير!
    جمعه حرف تازه يي برام نداشت
    هرچي بود،پيش ترازاينها گفته بود