آمدو در خلوتم دم ساز شد
گفتگوها بين ما آغاز شد
گفتمش در عشق پا بر جاست دل
گر گشايي چشم دل زيباست دل
گر تو زورقبان شوي دريا ست دل
بي تو شام بي فرداست دل
زعشق روي تو حيران شده
در پي عشق تو سرگردان شده
گفت در عشقت وفادارم بدان
من تو را بس دوست ميدارم بدان
شوق وصلت را به سر دارم بدان
چون تويي مخمور خمارم بدان