نفست را به باد بسپارتا عطر خوشه لبانت رادر هوايه ابريه عشقمبه ساحله دلمبرساندتا باز دوباره مزه ي عشقي سوزان را در كنار اين ساحله بي پايانو دريايه خروشانبر خاطرم داغ زندآفروديتشب زيبايي بود ان شبي را كه در ان حس كردمدل من پر زد و سويت امدان شي كر سر شب تا به سحربلبل باغ دلم نغمه برايت ميزدهيچ يادت هست ؟ان شبي را كه در ديدگانت چه تب الود چه مسترفت تا عمق دلم را كاويدحاليا رفته اي و باز منمكه به ياد تو و ان عشق عزيزرفته ام باز به ان نقطه به شبرفته ام تا كه بجوي دل پر مهرت رارفته ام تا كه بجويم نور پر مهر سيه چشمت راولي افسوس كه ديگر حتاسايه اي زان رخ پر مهر توام نيست كه من بسپارم به هوايش دل ريك نفر با آن سه تار كهنه اشروزهايم را دوباره رنگ زدشعرهاي بي صدايم را كه ديدپا به پاشان شعر شد ، آهنگ زدپيچك خشك دلم را آب دادبا نسيم دفترم همراه شدتا كوير راه من را ديد ، زودتك درختي در ميان راه شدديد تا من خسته و غمديده امياسمنهاي دلم را ناز كردشب كه شد آرام توي گوش منگفت بايد تا سحر پرواز كردتوي چشمم با سه تار كهنه اششعر باران را به آرامي نوشتديدم او را روي ديوار دلمبا نگاهش يادگاري مي نوشتتو شبستون چشات و پاي پله هاي پلكت مچ مهتابو ميگيرم.اون دمي كه گرگ و ميشه با يه گله شقايق پيش پاي تو ميميرم.من شبو به خاطراتم وصله مي كنم ميدوزم.من به هر رعد نگاهت گر ميگيرم و مي سوزم.اگه روزو خواسته باشي شبو تا تهش مي نوشم.ميزنم به آب و آتيش با خود خورشيد مي جوشم.زخم خورشيدي تن رو با شب و شبنم مي بندم.اگه مقتول تو باشم دم جون دادن مي خندم.تو با اين نگاه ياغي قرق سينه مايي.فاتح قلعه رويا كي به فتح ما مي آيي؟