اي.... ،اي بهانه ي زنده بودنم؛ من تو را به کسي هديه مي دهم که قلبش بعداز هزار بار ديدن تو، باز هم به ديوانگي و بي پروايي اولين نگاه من بتپد.همان طور عاشق، همان طور مبهوت و مبهم...تو را با دنيايي حسرت به او خواهم بخشيد؛ولي آيا او از من عاشق تر و از من براي تو مهربان تر است؟آيا او بيشتر ازمن براي تو گريسته است؟؟ نه... هرگز...هرگزوليت تو در عين ناباوري، او را برگزيدي...