ههه دلت گرفته،ميفهمم منم مثل توام بد جوري غرقم باور کن منم مثل توام ولي مي دوني نبايد نا اميد بشيم نه باور کن بدتر غرق ميشيم اين اجازه رو به خودت نده نبايد بزاري . نزاري که گره و گله بره تو دلت و بره بره که بگه به تو نمي توني برسي بهش و ميگي بده به دل گله مند من اميد و ميگم بشنو اينو حالا که ياس تو رو ديد و اميد و ميدم و مي دونم معضل تو اينم مي دونم حل ميشه ، کمي حوصله کن چرا تو خودتي نگاه مي کني به چي؟ منم مثل تو ندارم ديگه پولي به جيب فکر ميکني فقط تو اسير غم و غصه اي بزار به تو نشون بدم همون پوستري از بچه گرسنه که در حال مردنه و يک لاشخور هست در انتظار خوردنش يا نگاه کن به او سو که لازمه ، بچه هايي که شدن دچار سوء حاضمه يا منو ببين چرا راه دور بريم برو از تاريکي ، همه چيو تو نور ببين خيليا سر خاک پدر ريختن اشک تمساح بعد چهل به من نشون دادن خشم انسان حالا جاي اينکه بيان دست يتيم و بگيرن مي خوان ، من ، پست و ذليل بميرم اونا دور زدن ، همه ي فرصتم من ساده بودم ، اونا منو دور زدن وقتي سخته در آوردن يه نون ساده ههه ، منم و خرج يه خانواده . . . بزار مهمونت کنم من تورو يه جمله ديدي که دلت ميگيره تو غروب جمعه؟ وقتي که ميشينم به مرور عمرم ، ميبينم هر روز من مثل غروب جمعست و بنبست و ميبينم رو به رو مه طوري که آدم از ادامه دادن توبه کنه زخم من نمي تونه بشه پانسمان از تو خوردم اينم از شانس ما يکي داره ميگه که خودتو نباز مرد برو ديگه بالاي طبقه دوازده نه اونقد داري مثل انصاري فضا بري ، نه اونقد دزدي(همونجايي كه بوق زد) مثل شهرام جزايري ميدوني تيره روزي مثل سايه باز دنبالته ، که ول کني اين زندگي رو ، باز کن بالت و ياس ، خودتو بکش و راحت کن کارتو درسته و ديگه بايد مرد اما حسي ميگه به اين حرفا غلبه کن ، به جاش تمام آهنگ و پر از کلمه کن و قلمت و بردار و بگو که اين دردا تورو ، آماده ميکنه واسه ي فردا آره من با درد خراشيده شدم و در عوض محکم و تراشيده شدم اين که چيزي نيس من ديدم از اين بدتراش ، پله هاي ترقيه واسم هر خراش