تصاحب ... سرزميني که مي تواند مال من باشد . خيلي کوچک . اما ... مي تواند از دست برود اگر ...حرفهايي هست براي نگفتن . اينهمه زودتر آمده ام که ... از دست بدهم . زودتر آمده ام که پير از دست دادنها باشم . اصلا براي بازنده بودن عجله داشتم . اينهمه که مي شنوم ؛ چرا زودتر ...؟ پنجره هاي دلم مي شکند . نمي داني . شايد نبايد ... شايد حق ندارم .شايد اصلا اين منم که اشتباهم . اشتباهي ام . اشتباه آمده ام . اشتباه ديده ام . تنها چيزي که اشتباه نيست اين حقيقت لعنتي ست .