• وبلاگ : بنام پروردگار حي و توانا
  • يادداشت : تفعلي به ديوان حافظ
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + بينوا 

    مي رسد روزي که فرياد و فغان ها سر کني

    مي رسد روزي که احساس مرا باور کني

    مي رسد روزي که نادم باشي از رفتار خويش

    خاطرات رفته ام را مو ز مو از بر کني

    مي رسد روزي که تنها ماند از من يادگار

    نامه هايي را که با درياي اشکت تر کني

    مي رسد روزي که تنها در مسير بي کسي

    بوته هاي وحشي گل را ز غم پرپر کني

    مي رسد روزي که صبرت سر شود در پاي من

    آن زمان احساس امروز مرا باور کني

    پاسخ

    با گريه ، فرياد و فغاني كردم و گفتم نرو / خواستم احساس منم باوركني ، گفتم نرو / نادم از كرده خويش بودم هر دم / خاطرات ماندگارت را قاب كردم و گفتم نرو / نامه اي ندادي و خطي ننوشتي ، گفتي برو / هرزمان گفتم كه بي تو بي كسم ، گفتي برو / بوته هاي وحشي گل را چه باك / گفتم احساس مرا باور كن ، چه سود، گفتي برو