مي رسد روزي که فرياد و فغان ها سر کني
مي رسد روزي که احساس مرا باور کني
مي رسد روزي که نادم باشي از رفتار خويش
خاطرات رفته ام را مو ز مو از بر کني
مي رسد روزي که تنها ماند از من يادگار
نامه هايي را که با درياي اشکت تر کني
مي رسد روزي که تنها در مسير بي کسي
بوته هاي وحشي گل را ز غم پرپر کني
مي رسد روزي که صبرت سر شود در پاي من
آن زمان احساس امروز مرا باور کني