• وبلاگ : بنام پروردگار حي و توانا
  • يادداشت : ميتوني تنهايي منو حساب کني؟
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + گيتي 
    منو حالا نوازش کن

    که اين فرصت نره از دست

    شايد اين اخرين باره

    که اين احساسه زيبا هست

    منو حالا نوازش کن

    همين حالا که تب کردم

    اگه لمسم کني شايد

    به دنياي تو برگردم

    هنوزم ميشه عاشق بود

    تو باشي کاره سختي نيست

    بدون مزر با من باش

    اگرچه ديگه وقتي نيست

    نبينم اين دمه رفتن

    تو چشمات غصه ميشينه

    همه اشکاتو ميبوسم

    ميدونم قسمتم اينه

    تو از چشماي من خوندي

    که از اين زندگي خستم

    کنارت اونقدر آرومم

    که از مرگ هم نمي ترسم

    تنم سرده ولي انگار

    تو دستاي تو آتيشه

    خودت پلکامو مي بندي

    و اين قصه تموم ميشه

    هنوزم ميشه عاشق بود

    تو باشي کاره سختي نيست

    بدون مزر با من باش

    اگرچه ديگه وقتي نيست

    نبينم اين دمه رفتن

    تو چشمات غصه ميشينه

    همه اشکاتو ميبوسم

    ميدونم قسمتم اينه
    + گيتي 

    من اين روزا يه حال ديگه اي دارم

    هميشه هيچ وقت اينطور نبودم

    هميشه نيمه خالي رو مي ديدم

    به فکر نيمه هاي پر نبودم

    هميشه فکر مي کردم زمين پست

    خدارو سوي قبله مي شه پيدا کرد

    همين ديروز سمت اين حوالي بود

    يکي در زد خدا رفتو درو وا کرد

    من اين روزا يه حال ديگه اي دارم

    جهان من لباس تازه مي پوشه

    من و تو ديگه تنها نيستسم

    چون که خدا با ما نشسته چاي مي نوشه

    من اين روزا يه حال ديگه اي دارم

    جهان من لباس تازه مي پوشه

    من و تو ديگه تنها نيستسم

    چون که خدا با ما نشسته چاي مي نوشه

    ملخ افتاده توي خرمن گندم

    منم مثل همه از کار بيکارم.