• وبلاگ : بنام پروردگار حي و توانا
  • يادداشت : كجا؟
  • نظرات : 0 خصوصي ، 9 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + گيتي 

    گناهي ندارم ولي قسمت اينه که چشماي کورم به راهت بشينه

    هنوزم زمستون به يادت بهاره تو قلبم کسي جز توجايي نداره

    صداي دلم ساز ناسازگاره سکوتم به جز تو صدايي نداره

    + گيتي 


    آهاي هميشه و هنوز قلبم
    خبر داري داره مي سوزه قلبم
    يه بار شده سراغمو بگيري سراغ درد و داغمو بگيري
    جاي اين که تشنه ي خونم باشي
    يه بار شده دل نگرونم باشي
    اما با اين همه نامهربوني
    کاشکي بفهمي که عزيز جوني
    يار قشنگ دلم
    بيا که تنگ دلم
    تا کي با دلتنگي
    بايد بجنگه دلم
    من از تو بي خبرم
    تو از همه دنيا
    نمي دوني بي تو
    پر از غمه دنيا
    خنده رو از روي لبم گرفتي
    عشقمو خيلي دست کم گرفتي
    حيف نبود به جاي حق شناسي
    اين همه بي وفايي ,ناسپاسي
    خوب مي دونم غريبه اي با دلم
    از تو يه دنيا فاصلست تا دلم
    اما بازم مي خوام که برگرديو
    تموم کني اين همه نامردي رو
    يار قشنگ ....

    + شكيرا 

    بايد تو را پيدا کنم شايد هنوزم دير نيست
    تو ساده دل کندي ولي تقدير بي تقصير نيست

    با اين که بي تاب مني بازم منو خط ميزني
    بايد تو را پيدا کنم تو با خودت هم دشمني

    کي با يه جمله مثل من ميتونه آرومت کنه
    اون لحظه هاي آخر از رفتن پشيمونت کنه

    دلگيرم از اين شهر سرد اين کوچه هاي بي عبور
    وقتي به من فکر ميکني حس ميکنم از راه دور

    آخر يه شب اين گريه ها سوي چشامو مي بره
    عطرت داره از پيرهني که جا گذاشتي مي پره

    بايد تو را پيدا کنم هر روز تنها تر نشي
    راضي به با من بودنت حتي از اين کمتر نشي

    پيدات کنم حتي اگه پروازمو پرپر کني
    محکم بگيرم دستتو احساسمو باور کني

    بايد تو را پيدا کنم شايد هنوزم دير نيست
    تو ساده دل کندي ولي تقدير بي تقصير نيست

    بايد تو را پيدا کنم هر روز تنها تر نشي
    راضي به با من بودنت حتي از اين کمتر نشي


    + شهلا 

    گفته بودي فردا ،
    پشت اين پنجره ها ،

    غنچه اي مي رويد ،
    و کسي مي آيد ،
    روشني مي آرد ،
    ديرگاهيست که من ،
    پشت اين پنجره ها منتظرم ،
    ولي اينجا حتي ،
    رد پايي هم نيست...

    + علي ... 

    وقت رفتن نمي خوام ببينمت ، مي دونم ببينمت ، کم ميارم
    اگه يک لحظه فقط نگام کني ، دلمو پشت سرم جا مي ذارم

    اگه خون سرد نگام ، به دل نگير
    دل تو يه روز ازم خسته مي شه
    اگه اسممو فقط صدا کني
    راه رفتن واسه من ، بسته مي شه

    وقت رفتن نبايد گريه کني ، اين جوري دلم برات تنگ نمي شه
    مي دونم هر جاي دنيا که باشم ، تو دلم عشق تو کمرنگ نمي شه
    + سحر 

    رفتم رفتم
    رفتم و بار سفر بستم
    با تو هستم هركجا
    هستم
    از عشق تو جاودان ماند ترانه من
    با ياد تو زنده ام عشقت بهانه
    من
    پيدا شو چو ماه نو گاهي به خانه من
    تا ريزد گل از رخت در آشيانه
    من
    رفتم و بار سفر بستم با تو هستم هركجا هستم

    آهم را مي شنيدي به حال زارم مي رسيدي
    نازت را مي خريدم تو ناز من را مي كشيدي
    به خدا كه تو از نظرم
    نروي
    چو روم ز برت ز برم نروي
    رفتم و بار سفر بستم با تو هستم هركجا
    هستم

    اگر مراد ما برآيد چه شود
    شب فراغ ما سرآيد چه شود
    به خدا كس ز
    حال من خبر نشد
    كه به جز غم نصيبم از سفر نشد
    نروي يك نفس ز پيش چشم من
    كه
    به چشمم به جز تو جلوه گر نشد
    رفتم و بار سفر بستم با تو هستم هركجا
    هستم

    + مهتاب 

    حکايت جالبي است که فراموش شدگان ،فراموش کنندگان را هر گز فراموش نمي کنند

    داشتم يک دل و آن هم به تو کردم تقديم
    بيش از اين از من مسکين چه تمنا داري
    غريبونه شکستم من اينجا تک و تنها
    دل خسته ترينم در اين گوشه دنيا
    اي بي خبر از عشق نداري خبر از من
    روزي تو مي آيي نمانده اثر از من
    توي آسمون دنيا هر کسي ستاره داره
    چرا وقت نوبت ماست آسمون جايي نداره؟؟
    + گيتي 
    توي صحنه غريب زندگي هممون در نقش يک بازيگريم

    با همين تو بازي هاي روزگار از درون هم ولي بي خبريم

    زندگي تولد يه خاطرست انگاري شروع يک نمايشه

    کاشکي از دنياي اين خاطره ها سهم ما تموم خوبي ها با شه

    بهتره به قلبامون دروغ نگيم زندگي هر طور که باشه مي گذره

    منو تو مسافريم تو اين روزا مثل خورشيد تو نگاه پنجره

    همون پشت نقاب صورتک هميشه از صبح تا شب قايم مي شيم

    واسه پنهون کردن گريه هامون روي قلب و روحمون خط مي کشيم

    اگه باز از روزگار دلت گرفت لحظه ها ثانيه ها ابري شدن بيا با من بيا بامن

    + گيتي 


    زندگي ، عشق ، گذر كردن از اين روزاي سرد
    مردن خاطره هاي تلخ ديروز و به جاش يه عالمه لحظه گرم
    همه يه بهونه قشنگ مي خواد
    تو، آره اون بهونه اي ، اون بهونه قشنگ
    واسه گم كردن هر چي خاطره است
    كه تو ذهن خاكي يه آدم خسته ازعشق ، شده آخر يه رنج
    تو ، آره اون بهونه اي
    يه بهونه واسه فرار از عشقي نه سياه و نه سپيد
    يه بهونه واسه بودن ، نبودن ، واسه مردن و خلا
    واسه پيدا كردن يه لحظه گرم توي اين زندگي سرد
    واسه موندن توي اين حس قشنگ
    تو ، آره اون بهونه اي
    اون بهونه قشنگ