• وبلاگ : بنام پروردگار حي و توانا
  • يادداشت : جمعه ناگاه . . .!؟
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + فداي مهربونيات 

    شب تيره و ره دراز و من حيران
    فانس گرفته او به راه من
    بر شعله بي شکيب فانوسش
    وحشت زده مي دود نگاه من
    بر ما چه گذشت ؟ کس چه ميداند
    در بستر سبره هاي تر دامان
    گويي که لبش به گردنم آويخت
    الماس هزار بوسه سوزان
    بر ما چه گذشت ؟ کس چه ميداند
    من او شدم ... او خروش درياها
    من بوته وحشي نيازي گرم
    ا ...
    + عزيز 

    پرواز ميکرديم
    بالاي سر خورشيد
    در آبي گسترده مي تابيد
    بيدار روشن پاک
    پايين سراسر کوه بود کوه بود کوه
    با صخره هاي سرکشيده تا
    پرند ابر
    با کام خشک دره هاي تنگ
    افسرده در آن نعره تندر
    افتاد ه در آن لرزه کولاک
    من در کنار پنجره خاموش
    پيشاني داغم به روي شيشه نمناک
    با کوه حرفي داشتم از دور ...