• وبلاگ : بنام پروردگار حي و توانا
  • يادداشت : عاشق ديووانه
  • نظرات : 0 خصوصي ، 8 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + اي مهربان 

    اي مهربان من
    من دوست دارمت
    چون سبزه هاي درست
    چون برگ سبزرنگ درختان نارون
    معيارهاي تازه زيبايي
    با قامت تو سنجيده مي شود
    زيبايي عجيب تو معيار تازه اي ست
    با غربت غريب فراوانش
    مانند شعر من
    اين شعر بي قرين
    اي بهترين ع.و
    + گيتي 

    هر آن کس خدمت جانان به جان کرد
    به گيتي نام خود را جاودان کرد
    ز ميدان گوي دولت را کسي برد
    که حزن آلوده يي را شادمان کرد
    همان خسرو به من مجنوني آموخت
    که ليلاي مرا شيرين زبان کرد
    چو باد نوبهاري با درختان
    نوازش هاي او دل را جوان کرد
    چو شمع قامتش در مجلس افروخت
    مرا پروانه ي آتش به جان کرد
    + مادر 

    نصيحتي کنمت اي پسر مسلمان باش
    به هر کجا که روي رو به سوي يزدان باش
    تو جان پاک مني همچو ماه نور ببخش
    تو نور چشم مني چون ستاره تابان باش
    به شام شبزدگان چون چراغ ماه بتاب
    به روزهاي خزان مژده ي بهاران باش
    به مهر خاطر هر دلشکسته را بنواز
    ز گفته يي که برنجد دلي پشيمان باش
    + خسته در مانده 

    سکوت صداي گامهايم را باز پس مي دهد
    با شب خلوت به خانه مي روم
    گله اي کوچک از سگها بر لاشه ي سياه خيابان مي دوند
    خلوت شب آنها را
    دنبال مي کند
    و سکوت نجواي گامهاشان را مي شويد
    من او را به جاي همه بر مي گزينم
    و او مي داند که من راست مي گويم
    او همه را به جاي من بر مي گزيند
    و من مي دانم که ...
    + سپيده 

    اين شعر را به سپيده دم تقديم مي کنم
    حضوري ساده تر از فلق که در آن
    خواب از خواب برخاسته است
    و گرد خودش گل ها را ديده است
    که از بس که تا سپيده گپ زده اند خسته و خواب آلودند
    و آب را ديده است
    که مي رود ناهموار
    تا لاله هاي دامنه را در آفتاب برخيزاند
    اين شعر را به کسي که نمي توانم فراموشش کنم و عاشقانه دوستش دارم (ع.و ) تقديم مي کنم
    + هم پياله ما باش 

    هم پياله ي ما باش
    هم پياله ي ما باش
    ما که رفتيم بر باديم
    زير گنبد اينچرخ
    از تعلق آزاديم
    بي نياز و تنها باش
    تشنه باش
    و دريا باش
    فارغ از من و ما باش
    هم پياله ي ما باش
    هم پياله ي ما باش
    در مرام ما رندان
    حرص مال دنيا نيست
    گوش ما بدهکار
    قيل و قال دنيا نيست
    + ليلي ديوانه 

    ميون اين همه کوچه
    که به هم پيوسته
    کوچه ي قديمي ما
    کوچه ي بن بسته
    ديوار کاهگلي يه باغ خشک
    که پر از
    شعراي يادگاريه
    بين ما مونده و اون رود بزرگ
    که هميشه مثل بودن جاريه
    صداي رود بزرگ
    هميشه تو گوش ماست
    اي صدا لالايي
    خواب خوب بچه هاست
    کوچه اما هر چي هست
    کوچه ي خاطره هاست
    + مهربان 

    رفتند دلبران و ندانم نشانشان
    اما نشسته بر لب من داستانشان
    هر روز و شب به سوز دعا آرزو کنم
    دارد خدا ز چنگ بلا در امانشان
    گلچهرگان به حال
    نبردند با دلم
    طرز نگاه ناوک و ابرو کمانشان
    آنان که يار مردم محنت رسيده اند
    اي جان من فداي دل مهربانشان
    آن رفتگان کهرسم محبت نهاده اند