• وبلاگ : بنام پروردگار حي و توانا
  • يادداشت : .
  • نظرات : 0 خصوصي ، 12 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + بوديم وكسي پاس .. 

    اي که با مردن من زنده شدي
    چه ازين زنده شدن حاصل تست ؟
    کينه ي تلخ مرا کم مشمار
    که به خونخواهي من قاتل تست
    تا به دندان بکند ريشه ي تو
    مي تپد در
    رگ من ، کينه ي من
    گور عشق من اگر سينه ي تست
    گور عشق تو شود سينه ي من
    تب تندي که مرا تشنه گداخت
    عشق من بود و مرا دشمن بود
    + محبت 

    ي ره گشوده در دل دروازه هاي ماه
    با توسن گسسته عنان
    از هزار راه
    رفتن به اوج قله مريخ و زهره را
    تدبير مي کني
    آخر به ما بگو
    کي قله
    بلند محبت را
    تسخير مي کني ؟
    + عشق 

    هزار بارو هر گونه راه بيفتم به هم نمي رسيم
    هزار بار از هر جا
    در هندسه ي عشق خط ها
    يا متوازي اند يا متقاطع
    يا تنها رها در هوا
    بن بست نيز برگشت است
    جايي براي آرميدن نيست
    وقتي براي آرميدن نيست
    در دو قطار موازي مي رويم
    يا
    موازي بر مي گرديم
    در يک قطار من مسافر يک سمت ام
    و تو مسافر ...
    + گيتي 

    love is not only made for lovers: its also for friend who love each other better than lovers... happy valentin day A.v

    + گيتي 
    در روز عشاق براي تو کارتي مي فرستم و روي آن مينويسمم از طرف کسي که فکر ميکند تو بي نظيري. دوستت دارم
    + دريا 

    کنار خواهم گذاشت
    تمامشان را
    چو درياي آزاد
    چو آهو ، کنار صحرا
    کنار خواهم گذاشت
    ترس را ، آرزو را
    و با باد خواهم رفت
    به ساحل دريا
    بيا
    تو هم بيا
    + فاطمه 

    توي بهت چشم من درد ناباوريه
    فصل سرد عشق ما رنگ خاکستريه
    دردي که من مي کشم اگه کوه هم مي کشيد
    ذره ذره مي تکيد قطره قطره مي چکيد
    ميتونست با دست تو بهت من ويرون بشه
    فصل زرد قصه هام ظهر تابستون بشه
    قصه يقين عشق توي دفترم بودي
    توي آيينه ي شعر شکل باورم بودي
    من از خوش باوريهام به ويرو0...
    + محمد 

    چه اندوهگينند زنهاي بنشسته هر عصر
    در کوچه بر صفه خانه هاشان
    چه غمگين و خاموشوارند
    در اين فرط نوميدي محض
    سر مويي اميد در سينه دارند
    که شايد نه
    بايد
    بر او بازگردد همه خاطراتش
    که زايل شده شايد از او
    در آن دود و آتش
    در آن بيکران دشت تشويش دشت مشوش
    چه اندوهگينند و خاموش چشم انتظارن ...
    + ناله 

    تو دستهايت را ميبخشيدي

    تو چشمهايت را ميبخشيدي

    تو مهربانيت را ميبخشيدي

    تو زندگانيت را ميبخشيدي

    و گيسوانم را ميپوشاندي

    وقتي که گيسوان من از عرياني ميلرزيدند

    تو لاله ها را ميچيدي

    تو گونه هايت را ميچسباندي

    به اضطراب پستان هايم

    وقتي که من ديگر

    چيزي نداشتم که بگويم

    تو گونه هايت را ميچسباندي

    به اضطراب پستان هايم

    و گوش ميدادي

    به خون من که ناله کنان ميرفت

    و عشق من که گريه کنان ميمرد

    تو گوش ميدادي

    اما مرا نميديدي

    + ناله 

    من از تو ميمردم

    اما تو زندگاني من بودي

    تو با من ميرفتي

    تو در من ميخواندي

    وقتي که من خيابانها را

    بي هيچ مقصدي ميپيمودم

    تو با من ميرفتي

    تو در من ميخواندي

    تو از ميان نارون ها ، گنجشک هاي عاشق را

    به صبح پنجره دعوت ميکردي

    وقتي که شب مکرر ميشد

    وقتي که شب تمام نميشد

    تو با چراغهايت ميآمدي به کوچهء ما

    تو گوش ميدادي

    اما مرا نميديدي

    + مهتاب 

    خداوند ملال گريه دارم
    ز دلتنگي خيال گريه دارم
    به ياد لاله هاي رفته برباد
    چنان داغم که حال گريه دارم
    + گيتي 

    بعد تو تمام شاپرک ها رفتند
    از خواب نسيم قاصدک ها رفتند
    بعد تو تمام نغمه هاي ‌آبي
    از شهر قشنگ ني لبک ها رفتند