• وبلاگ : بنام پروردگار حي و توانا
  • يادداشت : زمان رسيدن
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + وقتي نيستي 
    دوباره دلم واسه غربت چشمات تنگه
    دوباره اين دل ديوونه واست دل تنگه
    وقت از تو خوندنه ستاره ي ترانه هام
    اسم تو براي من قشنگ ترين آهنگه
    بي تو يک پرنده ي اسير بي پروازم
    با تو اما مي رسم به قله ي آوازم
    اگه تا آخر اين ترانه با من باشي
    واسه تو سقفي از آهنگ و صدا مي سازم
    با يه چشمک دوباره منو زنده کن ستاره
    نزار از نفس بيفتم تويي تنها راه چاره
    آي ستاره آي ستاره بي تو شب نوري نداره
    اين ترانه تا هميشه تو رو ياد من مياره
    تويي که عشقمو از نگاه من مي خوني
    تويي که تو طپش ترانه هام پنهوني
    تويي که هم نفس هميشه ي آوازي
    تويي که آخر قصه ي منو ميدوني
    اگه کوچه ي صدام يه کوچه باريکه
    اگه خونم بي چراغه چشم تو تاريکه
    مي دونم آخر قصه ميرسي به داد من
    لحظه ي يکي شدن تو آينه ها نزديکه
    با يه چشمک دوباره منو زنده کن ستاره
    نزار از نفس بيفتم تويي تنها راه چاره
    آي ستاره آي ستاره بي تو شب نوري نداره
    اين ترانه تا هميشه تو رو ياد من مياره
    + وقتي نيستي 

    از عذاب رفتن تو ميسوزم توو اوج غربت
    واسه ي بودن با تو ،نداارم يه لحظه فرصت
    اينجا اشك توو چشامو به كسي نشون نداادم
    اگه بشكنه غرورم خم به ابرووم نميارم

    وقتي نيستي هرچي غصه است تو صداامه
    وقتي نيستي هرچي اشكه تو چشاامه
    از وقتي رفتي ،دارم هر ثانيه از غصه رفتنت ميسووزم
    كاشكي بودي و ميديدي كه چي آوردي به روزم

    حالا عكست، تنها يادگاره از تو
    خاطراتت، تنها باقي مونده از تو
    وقتي نيستي، ياد تو هر نفس آتيش ميرنه به اين وجودم
    كاش از اول نميدونستي من عاشق تو بودم

    از عذاب رفتن تو، ميسوزم تو اوج غربت
    واسه ي بودن باا تو ندارم، يه لحظه فرصت
    اينجا اشك تو چشامو، به كسي نشون نداادم
    اگه بشكنه غرورم،خم به ابروم نميارم
    + اون منم 

    اون که خيلي قصه داره
    روي لباي بي صداش
    مونده فريادش تو سينه
    در نمياد از لباش
    قد يه دنيا کتابه
    با يه عالم گفتني هر کدوم از قصه هاش

    اون منم اون منم اون منم

    + اون منم 

    اون که هر چي ابره دنياس
    خونه داره تو چشاش
    اون که ناچاره بخنده اما گريس خنده هاش
    اون که تو شهرش غريبه
    با يه عالم آشناس
    هيچکدوم باور نکردن غربت تلخ صداش
    اون منم اون منم اون منم

    بغضمو توگلوم ميشکنم

    + مرد پرغرور 

    شهريست در كناره آن شط پر خروش

    با نخل هاي در هم و شب هاي پر ز نور

    شهريست در كناره آن شط و قلب من

    آنجا اسير پنجه يك مرد پرغرور

    شهريست در كناره آن شط كه سال هاست

    آغوش خود به روي من و او گشوده است

    بر ماسه هاي ساحل و در سايه هاي نخل

    او بوسه ها ز چشم و لب من ربوده است

    آن ماه ديده است كه من نرم كرده ام

    با جادوي محبت خود قلب سنگ او

    آن ماه ديده است كه لرزيده اشك شوق

    در آن دو چشم وحشي و بيگانه رنگ او

    ما رفته ايم در دل شب هاي ماهتاب

    با قايقي به سينه امواج بي كران

    بشكفته در سكوت پريشان نيمه شب

    بر بزم ما نگاه سپيد ستارگان

    بر دامنم غنوده چو طفلي و من ز مهر

    بوسيده ام دو ديده در خواب رفته را

    در كام موج دامنم افتاده است و او

    بيرون كشيده دامن در آب رفته را

    اكنون منم كه در دل اين خلوت و سكوت

    اي شهر پر خروش، ترا ياد مي كنم

    دل بسته ام به او و تو او را عزيزدار

    من باخيال او دل خود شاد مي كنم