• وبلاگ : بنام پروردگار حي و توانا
  • يادداشت : پنج شنبه...!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + هديه 3 

    مي دانم... من دير رسيدم...خيلي دير...خيلي...يک بار ديگر بگذار بي ادعا اقرار کنم که هر روز دلم برايت تنگ مي شود.روزهايي که تو را نمي بينم، به آرزوهاي خفته ام مي انديشم، به فاصله بين
    من و تو،...هر روز به خود مي گويم کاش شيشه عمر غرورم را شکسته بودم
    کاش به تو مي گفتم که عاشقانه دوستت دارم تا ابد

    براي تو که ميدانم هرگز مرا .............

    + هديه 2 


    اي.... ،اي بهانه ي زنده بودنم؛ من تو را به کسي هديه مي دهم که قلبش بعد
    از هزار بار ديدن تو، باز هم به ديوانگي و بي پروايي اولين نگاه من بتپد.
    همان طور عاشق، همان طور مبهوت و مبهم...تو را با دنيايي حسرت به او خواهم بخشيد؛
    ولي آيا او از من عاشق تر و از من براي تو مهربان تر است؟آيا او بيشتر از
    من براي تو گريسته است؟؟ نه... هرگز...هرگز
    وليت تو در عين ناباوري، او را برگزيدي...

    + هديه 1 

    من تو را به کسي هديه مي دهم که از من عاشق تر باشد و از من براي تو مهربان تر
    من تو را به کسي هديه مي دهم که صداي تو را از دور، در خشم، در مهرباني،

    در دلتنگي، در خستگي، در هزار همهمه ي دنيا، يکه و تنها بشناسد.من تو را به کسي هديه مي دهم که راز معصوميت گل مريم و تمام سخاوت هاي
    عاشقانه اين دل معصوم دريايي را بداند؛ و ترنم دلپذير هر آهنگ، هر نجواي
    کوچک، برايش يک خاطره باشد.او بايد از نگاه سبز تو تشخيص بدهد که امروز هواي دلت آفتابي است؛ يا آن
    دلي که من برايش مي ميرم، سرد و باراني است

    + بوسه 

    يك بوسه زلبهاي تو در خواب گرفتم

    گويي كه گل از چشمه مهتاب گرفتم

    در بركه اشكم همه دم نقش تو ديدم

    اين هديه خوبي است كه از آب گرفتم

    هرگز نتواني كه زمن دور بماني

    چون در دل خود عكس تو را قاب گرفتم

    + بي تو 

    اي سزاوار محبت اي تو خوب بينهايت
    همه ذرات وجودم به وجودت کرده عادت
    به خدا دوست داشتن تو هم يه عشقه هم عبادت
    تو سزاواري که باشي همدم روزها و شبهام
    تا که عشقتو ببيني توي جونم و تو رگهام
    بشنوي دوستت دارم رو حتي از هرم نفسهام
    با نوازشهاي دستت سوختن از تب رو شناختم
    تب عشقي آتشين که من به اون قلبمو باختم
    قاصد بودن من بود موج خوشحالي چشمات
    وقتي که عشقو ميديدم توي قطره هاي اشکات
    هر کي از عشق گريه کرده شادي رو تجربه کرده
    با شبي در حرم عشق سفري به کعبه کرده
    اي که برده اي مرا تا مرز يک عشق خدايي
    بيا پاره تنم باش تو که پاک و بي ريايي
    اوج فرياد دلم شد عاشقانه دل سپردن
    در وجود تو شکفتن با تو بودن يا که مردن
    هر کي از عشق گريه کرده شادي رو تجربه کرده
    با شبي در حرم عشق سفري به کعبه کرده
    + گيتي 
    بي تو مهتاب شبي باز از آن کوچه گذشتم ، همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم

    شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم ، شدم آن عاشق ديوانه که بودم

    در نهانخانه جانم گل ياد تو درخشيد ، باغ صد خاطره خنديد

    عطر صد خاطره پيچيد ، يادم آمد که شبي با هم از آن کوچه گذشتيم

    پر گشوديم و درآن خلوت دلخواسته گشتيم ، ساعتي بر لب آن جوي نشستيم

    تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت ، من همه محو تماشاي نگاهت

    آسمان صاف و شب آرام ، بخت خندان و زمان رام

    خوشه ماه فرو ريخته در آب ، شاخه ها دست بر آورده به مهتاب

    شب و صحرا و گل و سنگ ، همه دل داده به آواز شباهنگ

    يادم آيد تو به من گفتي از اين عشق حذر کن ، لحظه اي چند بر اين آب نظر کن

    آب آيينه عشق گذران است ، تو که امروز نگاهت به نگاهي نگران است

    باش فردا که دلت با دگران است ، تا فراموش کني چندي از اين شهر سفر کن

    با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم ، سفر از پيش تو ؟ هرگز نتوانم

    روز اول که دل من به تمناي تو پر زد ، چون کبوتر لب بام تو نشستم

    تو به من سنگ زدي من نه رميدم نه گسستم ، بازگفتم که تو صيادي و من آهوي دشتم

    تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم ، حذر از عشق ندانم

    سفر از پيش تو هرگز نتوانم نتوانم ، اشکي از شاخه فرو ريخت

    مرغ شب ناله تلخي زد و بگريخت ، اشک در چشم تو لرزيد

    ماه بر عشق تو خنديد ، يادم آيد که دگر از تو جوابي نشنيدم

    پاي در دامن اندوه کشيدم ، نگسستم نرميدم

    رفت در ظلمت غم آن شب و شبهاي دگر هم ، نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم

    نه کني ديگر از آن کوچه گذر هم ، بي تو اما به چه حالي من از آن کوچه گذشتم
    + گيتي 

    کفشهايت چه خوشبختند
    در
    پا به پاي تو
    مثل چشمهايم
    هستي و ُ
    نمي بينم ات
    تو مي چسبي
    مثل بوي پيپ
    براي ديگران
    به اجبار زندگي ست
    دوستت دارم ها
    حالا تو هي بگو
    ” تويي زندگي م “
    از تو نه شعري مي خواهم وُ
    نه نگاهي
    گاهي فقط
    يک لبخند / يک لبخند
    برايم بخند