• وبلاگ : بنام پروردگار حي و توانا
  • يادداشت : هنوز...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مهتاب 
    هيشکي نگفت يه دختره تنها تو اين شهر شلوغ
    بين نگاه هرزه مردم سر تا پا دروغ
    چه حالي داشت وقتي همه آرزوهاش مرده بودن
    وقتي که دستايه پليد آبروشو برده بودن
    هيشکي نفهميد چي کشيد
    وقتي که مرگشو ميديد
    توي هجوم نعره هاش هيشکي صداشو نشنيد
    ياس
    بدون دروغ نيست اين حرفا داره صحت
    همه ماها شديم يه مار 4 و 3 خط
    ماييم وارث درد
    ماييم باعث مرگ
    غيرت ايراني ها رو صاعقه زد
    حرفها بحثها رفت رو اعصاب شد کابوس بد
    کم کم خواست به صدا در بياره ناقوس مرگ
    دختر ايراني ناموس تو ناموس من
    چرا کاري کرديم خودش بره به پا بوسه مرگ
    چطوري دلمون اومد با آبرويه يه دختر
    ما بازي کنيم که زندگيش بشه مختل
    تو کنج اتاق تکيه داده اون تنها
    خدا اشک و به اون هديه داده بود شبها
    ولي حالا شب و روز چشما تشنه اشک
    طوري که ديگه تموم شده بود چشمه اشک
    گفت به خدا :اي خداي من فقط يه خواهش
    به من بگو همه اينا فقط يه خوابه
    ولي خواب نيست دخترک بيدار بود
    دخترک بازيچه جماعت بي کار بود
    بيمار شد از تهمت هاي کثيف و نابه جا
    اي خدا بده دختر رو از دسيسه ها نجات
    امين
    پس کجا رفته غيرت مردايه اين شهر شلوغ
    تموم شهر پر شده از مردم سر تا پا دروغ
    ياس
    بيمار شد از تهمت هايه کثيف و نابه جا
    اي خدا بده دختر رو از دسيسه ها نجات
    تا بحال همچين بلايي سرت نيومده
    که اگه بياد ميگي بلا از اين بدتر اومده ؟
    ولي کدوم ما جامون رو گذاشتيم جاش
    که ببينيم چي ميکشه ماهم بسوزيم پاش
    کاش ياس ميمرد همچين روزي نبود
    که غيرت بميره به دست يه خنجر عمود
    خنجر به دست يکي بود ما هم کارشيم
    که توي جهنم ما هم با اون هم بالشيم
    خطاب به اون پسر که چقدر ميتوني کثيف باشي ؟
    کاري که تو کردي بدتر بود از اسيد پاشي
    تو که حاضري خود رو بکشي واسه حسين
    تو که محرم و سياه ميپوشي واسه حسين
    حسين گفت اگه دين نيست باشيم آزاد مرد
    نه واسه يه سي دي کثيف کنيم بازار و گرم
    اون دختر زحمتها کشيد تا به شهرتي رسيد
    واسه لذت بردن از اسمش يه مهلتي بدين
    گفتيد صحبتي جديده نوبته همينه با سرعتي عجيب چه تهمتي زديد
    امين
    پس کجا رفته غيرت مردايه اين شهر شلوغ
    تموم شهر پر شده از مردم سر تا پا دروغ
    ياس
    الکي تبصره نزن خودتو تبرعه کني
    تو عقل داشتي خودتو رهبري کني
    ولي دونسته خودت رفتي عقب گناه
    پس بشين تو منتظر غضب خدا
    ولي نه ماهي رو هروقت که از آب بگيري تازه است
    پس بدون که راه براي برگشت باز هست
    بايد راه بست به تبليغ بيشتر
    و سعي کرد براي تبعيد خويش تن
    به انسان واقعي با همه صفات
    با انصاف و واقع بين حاضر واسه دفاع
    ميگم به اونايي که واسه باقيه حق تشنه آن
    شک نکن تو همين حالا سي دي رو بشکن
    + مهتاب 

    ههه دلت گرفته،ميفهمم
    منم مثل توام بد جوري غرقم باور کن منم مثل توام
    ولي مي دوني نبايد نا اميد بشيم نه باور کن بدتر غرق ميشيم
    اين اجازه رو به خودت نده نبايد بزاري
    .
    نزاري که گره و گله
    بره تو دلت و بره
    بره که بگه به تو نمي توني برسي بهش و ميگي بده به دل گله مند من اميد و ميگم بشنو اينو
    حالا که ياس تو رو ديد و اميد و ميدم و مي دونم معضل تو
    اينم مي دونم حل ميشه ، کمي حوصله کن
    چرا تو خودتي نگاه مي کني به چي؟
    منم مثل تو ندارم ديگه پولي به جيب
    فکر ميکني فقط تو اسير غم و غصه اي
    بزار به تو نشون بدم همون پوستري از بچه گرسنه که در حال مردنه و يک لاشخور هست در انتظار خوردنش
    يا نگاه کن به او سو که لازمه ، بچه هايي که شدن دچار سوء حاضمه
    يا منو ببين چرا راه دور بريم
    برو از تاريکي ، همه چيو تو نور ببين
    خيليا سر خاک پدر ريختن اشک تمساح
    بعد چهل به من نشون دادن خشم انسان
    حالا جاي اينکه بيان دست يتيم و بگيرن
    مي خوان ، من ، پست و ذليل بميرم
    اونا دور زدن ، همه ي فرصتم
    من ساده بودم ، اونا منو دور زدن
    وقتي سخته در آوردن يه نون ساده
    ههه ، منم و خرج يه خانواده
    .
    .
    .
    بزار مهمونت کنم من تورو يه جمله
    ديدي که دلت ميگيره تو غروب جمعه؟
    وقتي که ميشينم به مرور عمرم ، ميبينم هر روز من مثل غروب جمعست و بنبست و ميبينم رو به رو مه
    طوري که آدم از ادامه دادن توبه کنه
    زخم من نمي تونه بشه پانسمان از تو خوردم اينم از شانس ما
    يکي داره ميگه که خودتو نباز مرد
    برو ديگه بالاي طبقه دوازده
    نه اونقد داري مثل انصاري فضا بري ، نه اونقد دزدي(همونجايي كه بوق زد) مثل شهرام جزايري
    ميدوني تيره روزي مثل سايه باز دنبالته ، که ول کني اين زندگي رو ، باز کن بالت و ياس ، خودتو بکش و راحت کن
    کارتو درسته و ديگه بايد مرد
    اما حسي ميگه به اين حرفا غلبه کن ، به جاش تمام آهنگ و پر از کلمه کن و قلمت و بردار و بگو که اين دردا تورو ، آماده ميکنه واسه ي فردا
    آره من با درد خراشيده شدم و در عوض محکم و تراشيده شدم
    اين که چيزي نيس من ديدم از اين بدتراش ، پله هاي ترقيه واسم هر خراش